گنجور

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷

 

خراش سینه شد امروز عیش دینهٔ ما

چه سنگ بود که آمد بر آبگینهٔ ما

ستاره تیره و طالع ضعیف و بخت زبون

به قرن‌ها نتوان یافتن قرینهٔ ما

شکست گرمی بازار گنبد مینا

[...]

بابافغانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷

 

چو غنچه نیست نهان از کسی دفینهٔ ما

کف گشاده بود همچو گل خزینهٔ ما

به هرکجا که به سنگی رسید، همچون موج

بغل گشاده دود سویش آبگینهٔ ما

شدیم خاک و فلک را چو شیشهٔ ساعت

[...]

سلیم تهرانی
 
 
sunny dark_mode