گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۳

 

چه حاجت است به گلگونه، روی گلگون را؟

نشسته است به خون هیچ ساده دل خون را

به می چه سرخ کنی چشم های میگون را؟

نشسته است به خون هیچ ساده دل خون را

ز پشت پای ادب چشم برندارد عشق

[...]

صائب تبریزی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۳۰

 

چو گردباد کنم سیر دشت و هامون را

زنم به خاک دل غوطه خورده در خون را

دهم به زلف و خط یار جان محزون را

از آن به تیرگی شب خوشم که مجنون را

سیدای نسفی
 
 
sunny dark_mode