ابن حسام خوسفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۷
حریف دلکش خوش طبع و ساقی گلرنگ
شراب و شاهد و شمع و شب و چغانه و چنگ
هوای معتدل نو بهار و موصم گل
طراوت چمن دلفریب و دلبر شنگ
نوای نغمه ی عشّاق و ساز پرده ی راست
[...]
امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۴ - استقبال از کمال خجندی
کنون که موسم عیش است و باده گلرنگ
چو عندلیب غزلخوان به باغ کن آهنگ
زمان سرخوشی آمد، پیاله پر میدار
که لاله ساغر خالی همی زند بر سنگ
ز عشق گفتمت ای دل، که خون شوی آخر
[...]
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۱
درین مقرنس زنگارگون مینا رنگ
بر آبگینه ارباب همت آید سنگ
نهاد چرخ مقوس کج است همچو کمان
ازان نشسته به خاکند راستان چو خدنگ
کسی که گام درین بحر می زند پی کام
[...]
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ دوم در مدح سلطان یعقوب » بخش ۲ - قصیده مصنوع ثانی در مدح سلطان یعقوب
کنج غمت جست دل بخت بد آمد بجنگ
کند بسی جان ولی ماند چو فرهاد دنگ
شاهدی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۸۹
به فکر سر دهانت چو غنچهام دل تنگ
گشاد کار بجویم از آن لب گل رنگ
ز قیل و قال مدارس چو پرده ای نگشود
شنو حکایت سوز درون ز رشته چنگ
صفای کعبه مقصود چون توانم یافت
[...]
میلی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴ - در مدح خان احمد گیلانی
رسید فتنهگر من به کینه تیزآهنگ
چو فتنه بر سر غوغا، چو کینه بر سر جنگ
یکی برون نتوان از هزار جان بردن
ازان کرشمهٔ جلّاد و غمزهٔ سرهنگ
ز جام عشق، شراب امید و بیم کشم
[...]
میلی » دیوان اشعار » ترکیبات » در هجو جهانگیر گیلانی که امیرالامراء خان احمد میرزا بود،گفته
ایا چو زال کهنسال دهرْ پر نیرنگ
به ریو و رنگ چو روبه، دو رنگ همچو پلنگ
گهی پیام و گهی نامه میفرستادی
که خیز و جانب گیلان کن از عراق آهنگ
ز شومی طمع خام، آمدم آخر
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۲ - ایضا در مدح صاحبی ابوالفتح بهادر عبدالرحیم خان خانان در نوروز فرسی گفته شده است
ز سال و ماه نوم بیش رنجه شد دل تنگ
که تنگدست به نوروز و عید دارد جنگ
ندانمت به کدامین طریق پیش آیم
که پای شوق نیاید هزار جا بر سنگ
شب فراق تو چندین جگر خراشیدم
[...]
عرفی » قصیدهها » شمارهٔ ۲۴ - در منقبت علی علیه السلام
تبارک الله از این آسمان شتاب کرنگ
که نعل آینه رنگش ندیده رنگ درنگ
اگر بساحت میدان او در آید غم
وگر گشاده شود از هجوم غم دل تنگ
در این هوس که رود همعنان او نفسی
[...]
عرفی » قصیدهها » شمارهٔ ۲۵ - تجدید مطلع
منم که شیشه ام از لوح مدعا بیرنگ
نه تشنگی کش آبم، نه آرزوچش رنگ
بزیر سایه طوبی غنوده ام یعنی
نه در عنان شتابم، نه در رکاب درنگ
بچار بالش تسلیم تکیه کرده مدام
[...]
کلیم » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲ - تعریف انگشتری
بدستم آمده انگشتری که گردیده
ز درد رشکش عیش دهان خوبان تنگ
ز بس که انگشت از ذوق آن به خود بالید
برون نیاید از دست من به صد نیرنگ
به دست کار حنا میکند ز رنگ نگین
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۲۸
جهان فروز چنان گشت باده گلرنگ
که از شمار شرر می دهد خبر دل سنگ
چکیده جگر شعله است نغمه عود
کمند عشرت رم کرده است رشته چنگ
هوای چیدن گل دارم از گلستانی
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۰۲
چو غنچه بسکه تپیدم ز وحشت دل تنگ
شکست بر رخ من آشیان طایر رنگ
صفای طبع به بخت سیاه باختهایم
ز سایه آینهٔ ماهتاب ماست به زنگ
صدای پا نفروشد ز خویشتن رفتن
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۰۴
رساندهایم درین عرصهٔ خیال آهنگ
چو شمع ناوک آهی به شوخی پر رنگ
ز ناامیدی دلها دلت چه غم دارد
شکست ساغر و میناست طبل عشرت سنگ
شرابخانهٔ هستی که عشق ساقی اوست
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۰۶
ز خودفروشی پرواز بسکه دارم ننگ
چو اشک شمع چکیدهست خونم آنسوی رنگ
به قدرآگهی اسباب وحشت است اینجا
سواد دیدهٔ آهو بس است داغ پلنگ
نمیشود طرف نرمخو درشتی دهر
[...]
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۰۵ - در ستایش پادشاه اسلام پناه ناصرالدین شاه خلدالله ملکه گوید
به عزم ری چو نهادم به رخش زین خدنگ
شدم به کوههٔ آن چون به تیغ کوه پلنگ
چو رود نیل سبکرخش من به راه افتاد
نشسته من ز بر او چو یک محیط نهنگ
بسان کشتیکش موج سوی اوج برد
[...]
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۰۶ - مطلع ثانی
که فر خجسته بماناد شاه جم اورنگ
خدیو ملکستان شهریار بافرهنگ
جهانگشای ابوالنصر ناصرالدین شاه
که ساختکوسش گوش سهر پر ز غرنگ
امان عالم و حرز جهان و جوشن جان
[...]
قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۹۱
ز فیض رحمت حق دمبدم فزون گردد
جمال هستی ما را فروغ رونق و رنگ
چو در برابر خورشید نور آیینه
که لمحه لمحه به صیقل ازو زدایی زنگ
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفهنگاریها » شمارهٔ ۸۹ - بادهٔ گلرنگ
بیار ساقی گل چهره باده یگلرنگ
بباز مطرب چنگی تو نیز چنگ به چنگ
بریز در قدحم زان شراب روحانی
که من نه طالب تریاکم و نه راغب بنگ
خراب کن ز می ام کاندر این جهان فراخ
[...]
صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۲ - (سئوال سلمان از بندار یهودی)
بس است این که یتیماند و بیکس و دلتنگ
دگر منه که زند کس به فراق ایشان سنگ