گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۴۷

 

ز هجر سوخته شد جان من سپند تو باد

دلم همیشه اسیر خم کمند تو باد

دریغ باشد جولان تو سنت بر خاک

سواد دیده بساط سم سمند تو باد

چو هندوان که به سوی درخت سجده برند

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۱

 

کرشمه دست در آغوش نوشخند تو باد

غبار فتنه سراسیمهٔ سمند تو باد

دمی که آتش حسن تو شعله خیز شود

هزار مردمک دیده ام سپند توباد

سری که حلقهٔ فتراک دست می افتد

[...]

عرفی
 
 
sunny dark_mode