گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۸۰

 

تو سعی کن که دلت ساده از رقم گردد

که دل چو پاک شد از نقش، جام جم گردد

قضا چو تیغ برآرد گشاده ابرو باش

که این سلاح ز چین جبین دو دم گردد

قدم ز دایره اختیار بیرون نه

[...]

صائب تبریزی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۰

 

غم من از نفس پندگو چه کم گردد

بر آتشم چو گل و لاله باد دم گردد

بدا معامله، او بی دماغ و من بی دل

خوش آن که معذرتی صرف بر ستم گردد

ترا تنی ست که بر وی سمن خسک پاشد

[...]

غالب دهلوی
 
 
sunny dark_mode