گنجور

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۸۷۲

 

رسید ترک من از تاب می عرق کرده

شکسته طرف کله جیب جامه شق کرده

صفای سینه اش از چاک پیرهن چون صبح

هزار دلشده را اشک چون شفق کرده

به اتفاق جهانی گذشته از دل و دین

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۸۷۳

 

منم چو صبح ز شوق تو جامه شق کرده

ز مهر عارض تو اشک چون شفق کرده

ز لطف خویش به هر جا گشاده گل ورقی

به خط سبز رخت نسخ آن ورق کرده

به صحن باغ گذر کانچه داشت غنچه گره

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۸۷۴

 

رخت که همچو گل از تاب می عرق کرده

هزار جامه جان را چو غنچه شق کرده

ز لطف تو ورقی خوانده عندلیب به باغ

نسیم دفتر گل را ورق ورق کرده

حق است بر تو مرا بوسه ای بود هرگز

[...]

جامی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶۰۶

 

نه سرخ چهره خورشید را شفق کرده

که از خجالت روی تو خون عرق کرده

بگو به غمزه که شمشیر در نیام کند

که شرم کشور حسن ترا نسق کرده

کجا خورد غم دل کودکی که مصحف را

[...]

صائب تبریزی
 
 
sunny dark_mode