×
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۵۵ - در طیبت
من این دو لفظ مثل سازم از کلام عوام
به قوت آنکه ز هر شوخ چشمم آید خشم
که مرد را رگ چشم است بسته بر رگ کون
که چون برید رگ کون بریده شد رگ چشم
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۳۳۶ - یورمه دوز
نگار یورمه دوزم شود سراپا خشم
کسی که دوخته باشد به روی کارش چشم
صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۸ - شکوه و زینب (ع) سر قبر مادر
چنان نمود جفای یزید مدهوشم
که شد ز شمر و صفت کربلا فراموششم