گنجور

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۵ - مخترع

 

اگر ز عین جفا چشم او دلم بشکست

چه مردمی متوقع بود ز کافر مست

مرا که مرغ دل از قید دام فارغ بود

به حلقه موی یکی طره شد دگر پا بست

چو نخل قد تو در باغ سینه بنشاندم

[...]

امیرعلیشیر نوایی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۸

 

بحق شام وصال و بعهد روز نخست

که روز و شب دل من در هوای صحبت تست

فدای ناز تو ایسرو نازنینان اند

که خوش تر از تو درین باغ سروناز نرست

نه رحم داد سپهر و نه رحمتی هرگز

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۷

 

اگر ز کین‌کشی‌ام غم ز خشم و کینم نیست

ز رشک غیر می‌سوزم که تاب اینم نیست

یکی به کفر خوش است و یکی به دین شادست

من از خیال تو پروای کفر و دینم نیست

نشان پای سگان تو گلستان من است

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۶ - دایره مرکب مدور

 

ایساقی گلچهره هنگام گلستانست

در لاله کن از غنچه آن برق که باران است

اهلی شیرازی
 

اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۴

 

اسیر عشق تو از هردوکون آزاد است

کسی که با غم تو مونس است دلشاد است

چه منع عاشق دیوانه میکنی زاهد

بعشق دوست ندانم ترا چه واداداست

مکن ملامت عاشق بعشق ورزیدن

[...]

اسیری لاهیجی
 

اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۳

 

بقید زلف تو جانم عجب گرفتارست

ز بند دام تو جستن نه سرسری کارست

ز مهر روی تو ذرات کون در رقصند

جهان ز تابش حسن تو غرق انوارست

درون پرده کثرت جمال وحدت دوست

[...]

اسیری لاهیجی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۳۵۶

 

به هر چه دست زنی، می‌توان خمار شکست

زمین میکدهٔ ما به آب نزدیک است

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۴۵۳

 

اگر ز اهل دلی، فیص آسمان از توست

که شیشه هر چه کند جمع، بهر پیمانه است

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۵۰۸

 

درین بساط، به جز شربت شهادت نیست

میی که تلخی مرگ از گلو تواند شست

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۷۹

 

همان زمانکه فلک تیغ بر میان تو بست

گرفت صبح سر آفتاب را به دو دست

بس است سوختگان را اشاره ای، که شود

به یک پیاله گل صد هزار بلبل مست

مشو ز پیر خرابات دور در هر حال

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۱۱

 

به آسمان نرسد هر که خاک پای تو نیست

فرو رود به زمین هر که در هوای تو نیست

مگر تو خود به خموشی ثنای خودگویی

وگرنه هیچ زبان در خور ثنای تو نیست

شکوه بحر چه سازد به تنگنای حباب؟

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۷۷

 

ز دار و گیر خزان و بهار آسوده است

چو سرو هر که درین روزگار بی ثمرست

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۷۴

 

به آب تیغ توان شست تا ز هستی دست

به آب خضر تسلی شدن گرانجانی است

صائب تبریزی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۲۹

 

منال فیض ز بیداد هجر دوست که دوست

تو را نصیب همین کرده است و این داد است

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۲۹

 

منال فیض ز بیداد هجر دوست که دوست

تو را نصیب همین کرده است و این داد است

فیض کاشانی
 

نورعلیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » بخش اول » شمارهٔ ۵۲

 

ز من مپرس دلت از چه روی خونینست

ازآن بپرس که عاشق کشیش آیین است

فغان که زار بتیغ غمم بخواهد کشت

مهی که با دگران مهر و با منش کینست

غبار نیست که بر گرد عارضش بینی

[...]

نورعلیشاه
 

نورعلیشاه » جامع الاسرار » بخش ۳ - حکایت

 

بعید وصلت مانزد عقل و فرهنگ است

ز دیر تا بحرم صد هزار فرسنگست

نورعلیشاه
 

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » علل ترس از مرگ

 

که ای بلند نظر شاهباز سدره نشین

نشیمن تو نه این کنج محنت آبادست

تو را ز کنگره عرش می زنند صفیر

ندانمت که در این دامگه چه افتاده ست

ملا احمد نراقی
 

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » زهد از دیدگاه آیات و روایات

 

کلید گنج اقالیم در خزاین اوست

کسی به قوت بازوی خویش نگشاده است.

ملا احمد نراقی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۲

 

مرا که زلف تو آشفته کرد و چشم تو مست

کجا رود زسر آشفتگی دل تا هست

بگو خلیل ننازد به بت شکستن خویش

بتی زکعبه عیان شد که بتکده بشکست

زسوزن مژه راه نظر بدیده بدوخت

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
sunny dark_mode