گنجور

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۴ - شکایت از روزگار

 

بآه ازاین قفس آبگون برارم گرد

باشک از ین کره آتشین برارم دود

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۴ - شکایت از روزگار

 

بمنجنیق بلاپشت عیش من بشکست

بداسغاله غم کشت عمر من بدرود

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۴ - شکایت از روزگار

 

نماند تیری در ترکش قضا که فلک

سوی دلم بسر انگشت امتحان نگشود

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۴ - شکایت از روزگار

 

چو خارپشتی گشتم زتیر آزارش

که موی برتن صبرم ز تیر او بشخود

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۴ - شکایت از روزگار

 

همه بپیچم چون مار کرززخم درشت

زنیش گژدم کور از درون طاس کبود

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۴ - شکایت از روزگار

 

رسید عمر بپایان و طرفة العینی

نه بخت شد بیدار و نه چشم فتنه غنود

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۴ - شکایت از روزگار

 

نه پای همت من عرصه امید سپرد

نه دست نهمت من دامن مراد بسود

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۴ - شکایت از روزگار

 

بر غم حاسد و بد خواه پیش دشمن و دوست

چو صبح چند زنم خندهای خون آلود

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۴ - شکایت از روزگار

 

چو نام و ننگ فزاید عنانه ام و نه ننگ

چو زاد بود نماید جفا نه زاد و نه بود

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۴ - شکایت از روزگار

 

چو نیست هیچ ممیز قصور عقل چه نقص

چو نیست هیچ سخندان وفور فضل چه سود

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۴ - شکایت از روزگار

 

بنزد من بخر شیر خوشتراست ازان

که خون آهو وسر گین گلو باید بود

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۴ - شکایت از روزگار

 

بآفتاب سر من اگر فرود آید

بدین سرم که ز گردنش درربایم زود

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۴ - شکایت از روزگار

 

مرا زهر چه بود مردرا زبان و دلیست

کزین دولاف بزرگی همیتوان پیمود

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۴ - شکایت از روزگار

 

نه وقت حرمان آن هیچ راد و ابد گفت

نه گاه بخشش این هیچ سفله را بستود

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۴ - شکایت از روزگار

 

بحسن تدبیر از مه کلف توانم برد

نمیتوانم از تیغ بخت زنگ زدود

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۴ - شکایت از روزگار

 

زتیغ گوهر دار ارنیام فر ساید

مرا زتیغ زبان این نیام تن فرسود

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۴ - شکایت از روزگار

 

سلامتست صدف را میان غوطه بحر

زبیزبانی و گوش از بلای گفت و شنود

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۴ - شکایت از روزگار

 

مرا خدایتعالی عزیز عرضی داد

که جز بعز قناعت نمیشود خوشنود

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۴ - شکایت از روزگار

 

محمد ای سره مرد آبخواه و دست بشوی

که روی فضل سیه کشت و کار جود ببود

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۴ - شکایت از روزگار

 

چه بود با من اهل زمانه را که مرا

نه هیچکس بخشید و نه هیچکس بخشود

جمال‌الدین عبدالرزاق
 
 
۱
۲
sunny dark_mode