اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » ملحقات » شمارهٔ ۲۸
توئی که مشرق انوار و ذات اسمائی
توئی که قطره و موج و حباب و دریائی
توئی که آدم و نوح و خلیل و داودی
توئی که احمد و موسی و خضر و عیسائی
محیط مرکز افلاک و انجم و املاک
[...]
فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۳
مراست هر طرف از سیل اشک دریایی
کجا روم چه کنم ره نمی برم جایی
نمی کنند بتان میل عشق بازان حیف
که ضایع است هنر نیست کارفرمایی
شکایت غم عشق از کسی نمی شنوم
[...]
میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۴
دلا بیا که برآریم سر به شیدایی
که ماه شهری ما، شد غزال صحرایی
نسیم آه من از شوق آن رمیده غزال
چو گردباد علم شد به دشت پیمایی
صلاح نیست درین شهر بودنم بیاو
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۷ - ایضا این قصیده در مدح ابوالفتح بهادر عبدالرحیم خان خانان بن بیرام خان واقع است
به کوه و دشت ندارم ز شوق گنجایی
چو سیل تیز روم سر به سر ز شیدایی
خبر دهید به ترکان شوخ چشم از من
که رخت صبر و سکون می دهم به یغمایی
هزار طعنه به دریا زنم ز بی باکی
[...]
عرفی » قصیدهها » شمارهٔ ۶۰ - پند و اندرز
شکست رنگ شباب و هنوز رعنایی
در آن دیار که زادی هنوز آنجایی
بحیرتم که چه دارو رهاندت زین درد
که عین جهلی و داری گمان که دانایی
خراب کرده جهلی و فارغ از دانش
[...]
ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۵
من آن چه می کشم از جور چرخ مینایی
گمان مبر که بود چرخ را توانایی
به صنف صنف خلایق معاشرت کردم
چه روستایی و چه شهری و چه صحرایی
دو یار یک دل اگر در زمانه می بینم
[...]
ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۴۱
خوشا دلی که اثیرش کند تمنایی
خوشا سری که توان کرد صرف سودایی
نبرد باد زکوی توام که خاکم کرد
به جستجوی تو هر ذره زو به صحرایی
ز چاک سینه درون دلش توانم دید
[...]
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۱۷
چمن ز لاله برافروخت شمع زیبایی
شکفت غنچه ی نظاره ی تماشایی
فغان که ساقی ما در بغل دلی دارد
چو شیشه نازک و همچون پیاله هرجایی
ز شرم قد تو در باغ، سرو از بر خویش
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۸۵
فکنده شور محبت مرا به صحرایی
که موج می زند از هر کنار دریایی
ندانم آن خط سحرآفرین چه مضمون است
که در قلمرو دلهاست طرفه غوغایی
خیال من که به دامان عرش پای زده
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۸۶
گرفته است مرا در میان تماشایی
که در خیال نیاورده هیچ بینایی
بر آستان تو دل از شکسته پایان است
اگر چه می کشدم دیده هر نفس جایی
همین نه بهر سلیمان کشیده اند بساط
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۸۷
ز حسن شوخ تو نظاره تماشایی
سفینه ای است که گردیده است دریایی
مرا چو سایه نهالی که می کشد بر خاک
خبر ز سایه خود نیستش ز رعنایی
به بوی خون بتوان یافت همچو نافه مشک
[...]
قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۸
هزار حیف که در بوستان رعنایی
شریک نکهت گل شد نسیم هرجایی
به چشم مرغ چمن، داغ سنگ بر پهلو
نکوترست بر سر گل ز تماشایی
نماند از مژه محروم، دیده ساغر
[...]
فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۵۳
سحر ز هاتف غیبم رسید هیهائی
فتاد در سر من شورشی و غوغائی
شدم ز شهر برون تا بکام دل نالم
که شور را نبود چاره غیر صحرائی
بدل نواز خودم در مقام راز و نیاز
[...]
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۲۹
چون تن درست بود، گو مباش دنیایی
که هیچ نیست به دست تو، به ز گیرایی!
چگونه چشم ندارم ز تیرهروزان فیض؟
که میل سرمه بود شمع راه بینایی!
بگیر گوشه عزلت، اگر جهانگیری
[...]
سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۷
تا مرا گوشه نشین کرد غم تنهایی
قصر افلاک شد از گریه من دریایی
چند گویم من ماتمزده یی سودایی
ای مرا دل ز غمت واله جان شیدایی
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۰۸
ز خویش رفتهام اما نرفتهام جایی
غبار راه توام تا کیام زنی پایی
تحیر تو ز فکر دو عالمم پرداخت
به جلوهاتکه نه دین دارم و نه دنیایی
نشستهام به ادبگاه مکتب تحقیق
[...]
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۸۰
ز خویش برده مرا چشم باده پیمایی
نگاه بر طرفی رفته و دلم جایی
چسان به کار دگر رو کنم که کس نشنید
به دست دور زمان غیر جام و مینایی
همین نه جور و جفا کار دلبری است و بس
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۱۹
تو را سزاست ببالا لباس دارائی
بکوب نوبت وحدت بکاخ یکتائی
تو حسن داری و خوبان بخویش مغرورند
تو گنج بخشی و قارون بلاف دارائی
بصیرت از تو در این پرده دید مردم چشم
[...]
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۱۰۰ - عراقی همدانی قُدِّسَ سِرُّه
اگر جهان همه زیر و زبر شود ز غمت
ترا چه غم که تو خو کردهای به تنهایی
حجابِ روی تو هم روی تست در همه حال
نهانی از همه عالم ز بس که پیدایی
عروسِ حسن ترا هیچ در نمییابد
[...]
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۱۳۲ - کاتبی ترشیزی
پس از هلاک چو هر ذرهام فتد جایی
بود به مهر تو هر ذره را تماشایی