گنجور

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۰

 

نداشت این دل شوریده تاب سودایش

سرم برفت و نرفت از سرم تمنایش

به نرد درد چو وامق نبود مرد حریف

هزار دست پیاپی ببرد عذرایش

کسی نتافت ازو سر چو زلفش از بن گوش

[...]

سلمان ساوجی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۲۱

 

الف قدی که منم سینه چاک بالایش

سپهر سبزه خوابیده ای است درپایش

ز سایه سرو و صنوبر الف کشد برخاک

به هر چمن که کند جلوه قد رعنایش

دل نظارگیان را ز جلوه آب کند

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۲۲

 

گذشته است ز تعریف،قد رعنایش

الف کشد به زمین سرو پیش بالایش

زسوزن مژه خویش چشم آن دارم

که چشم خویش بدوزم به چشم شهلایش

حریف تلخی بادام چشم او که شود؟

[...]

صائب تبریزی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۳۴۱ - جامه فروش

 

نگار جامه فروشم خوش است بالایش

کشم چو جامه در آغوش قد رعنایش

سیدای نسفی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۹

 

چو پرده بر فتد از روی مهر آسایش

سزد که مهر در افتد چو سایه در پایش

چه گونه دست تواند بدامن تو رساند

کسی که بر سر کویت نمیرسد پایش

نماید ار بت عذرا عذار من عارض

[...]

سحاب اصفهانی
 
 
sunny dark_mode