گنجور

ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۹۰

 

زمانه داور کشور گشای نصرت دین

ایا ضمیر تو از راز روزگار آگاه

تویی که همتت از فرط کبریا نکند

مگر بچشم حقارت در آفتاب نگاه

سنان رمح تو کابیست در هوا روشن

[...]

ظهیر فاریابی
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۰۸

 

چو آفتاب برآمد ز قعر آب سیاه

ز ذره ذره شنو لا اله الا الله

چه جای ذره که چون آفتاب جان آمد

ز آفتاب ربودند خود قبا و کلاه

ز آب و گل چو برآمد مه دل آدم وار

[...]

مولانا
 

مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۹۴

 

حمید ساخته دارد مفرحی دلخواه

کزان به فایده تر از زمین نرست گیاه

بدن قوی کند و طبع شاد و فکرت تیز

حدیث نرم و زبان جاری و سخن کوتاه

اگر تناول آن در شب اتفاق افتد

[...]

مجد همگر
 

مجد همگر » دیوان اشعار » معمیات » شمارهٔ ۱۳

 

ایا بلند منش صاحبی که دست قدر

ز بهر قدر تو بر آسمان زند خرگاه

ترا سپهر نهم کاطلسش همی خوانند

به جای آستر آمد برای خیمه جاه

طناب عمر تو چندان گشاده خواهد چرخ

[...]

مجد همگر
 

سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۰ - درستایش اتابک مظفرالدین سلجوقشاه

 

در بهشت گشادند در جهان ناگاه

خدا به چشم عنایت به خلق کرد نگاه

امید بسته برآمد صباح خیر دمید

به دور دولت سلجوقشاه سلغرشاه

چو ماهروی مسافر که بامداد پگاه

[...]

سعدی
 

سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۲۵

 

دو بامداد اگر آید کسی به خدمت شاه

سیم، هر آینه در وی کند به لطف نگاه

سعدی
 

سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۲۵

 

دو بامداد اگر آید کسی به خدمت شاه

سیم، هر آینه در وی کند به لطف نگاه

سعدی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۵۱

 

به کوی عقل مرو، گر به عشوه بردی راه

وگر ز عقل گذشتی، بگوی بسم الله

هزار بار به گوش دلم رسید از غیب

که عشوه راهنمایست و عقل مانع راه

وگر به سلسله عشق مبتلا شده ای

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۳

 

پری رخا نکنی هیچ سوی بنده نگاه

چه کرده ام چه خطا شد بگو که چیست گناه

منم که دعوی عشق تو میکنم همه عمر

بسست سرخی و زردی اشک و چهره گواه

شکر که طوطی جانرا غذا دهد لب تست

[...]

ابن یمین
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » ترکیبات » شمارهٔ ۵ - مخمس فی مدح ملک الاعظم خسرو السواحل نظام الدولة و الدین کیقباد الهرموزی طاب ثراه

 

بر آمد آن مه خورشید منظر از درگاه

گشوده بند بغلطاق و کژ نهاده کلاه

بمژده گفت که امروز بر کرانه ی راه

مرا مبشر اقبال بامداد پگاه

خواجوی کرمانی
 

جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۲۳۹

 

نمی کنی نفسی سوی من به لطف نگاه

مگر ز ناله شبهای من نه ای آگاه

کجا به دامن وصل تو دسترس یابم

که پایه تو بلند است و دست من کوتاه

مپوش روی که در کوی تو دلم گم گشت

[...]

جلال عضد
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸۵ - در مدح سلطان اویس

 

به گرد چشمهٔ نوشَت دمی مهر گیاه

تو عین آب حیاتی علیک عین اله

ترا چهی است معلق زچشمهی خورشید

فتاده خال سیاهت چو سایه در بن چاه

زشام زلف خودم وعده می دهی چه کنم

[...]

سلمان ساوجی
 

عبید زاکانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۷

 

مبارکست نظر بر تو بامداد پگاه

چه نیکبخت کسی کش به روی تست نگاه

زهی طراوت رخ چشم بد ز روی تو دور

زهی حلاوت لب لااله الالله

خطاب سرو به قد تو : خادم و عبید

[...]

عبید زاکانی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۹۳۲

 

برهگذار قد بار دیدم از ناگاه

کدام قد الفی بود در میانه راه

کدام الف که ز لطفش الف ندارد هیچ

به طبع راست ازین حرف شده کسی آگاه

نظارة به تماشاگهی نمی بینیم

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۹۵۲

 

مرا که روی تو بینم چه حاجت است

که کسی نظر نکند با وجود گل به گیاه

به ماه اگر ز حسن رخت بافتی نشان یوسف

ز شرم روی تو بیرون نیامدی از چاه

خرد چو قدرت حق در رخت مشاهده کرد

[...]

کمال خجندی
 

حافظ » قطعات » قطعه شمارهٔ ۲۷

 

به گوش جان رهی منهی ای ندا در داد

ز حضرت احدی لا اله الّا الله

که ای عزیز کسی را که خواریست نصیب

حقیقت آنکه نیابد به زور منصب و جاه

به آب زمزم و کوثر سفید نتوان کرد

[...]

حافظ
 

حافظ » قطعات » قطعه شمارهٔ ۲۸

 

به روز شنبهٔ سادس ز ماه ذی الحجّه

به سال هفتصد و شصت از جهان بشد ناگاه

ز شاهراه سعادت به باغ رضوان رفت

وزیر کامل ابونصر خواجه فتح الله

حافظ
 

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۶

 

خنک نسیم معنبر شمامه‌ای دلخواه

که در هوای تو برخاست بامداد پگاه

دلیل راه شو ای طایر خجسته لقا

که دیده آب شد از شوق خاک آن درگاه

به یاد شخص نزارم که غرق خون دل است

[...]

حافظ
 

حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۳۹ - و له ایضا

 

به طرّهٔ طیرهٔ مشکی، به چهره غیرت ماه

که‌ای، چه‌ای، چه کسی؟ لا اله الا الله

تو نور چشم منی زآن سبب که در شب و روز

ندیده دیدهٔ من بی‌رخت سفید و سیاه

بر آنکه در نظر عاشقان کنی گذری

[...]

حیدر شیرازی
 

ابن حسام خوسفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۳

 

شب است و خال تو اندر خیال چشم سیاه

کمند زلف تو دامست و بخت من گمراه

میان این همه ظلمت خیال سودایی

چگونه راه برد لا اله الا الله

دلم به زلف تو بسته است امید لیک چه سود

[...]

ابن حسام خوسفی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
sunny dark_mode