گنجور

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۳

 

جفا مکن که دگر آن جفا نمی گنجد

چنان شدم که بدل ماجرا نمی گنجد

هزار گونه جفا نقش بسته در دل تو

چه شد که یکدو رقم از وفا نمی گنجد

مدار چشم سیه را بسرمه ی شوخی

[...]

بابافغانی
 

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۹

 

به کیش اهل وفا مدعا نمی گنجد

امید در دل و در سر هوا نمی گنجد

میان حسن و محبت یگانگی است، چنان

که در میانه به غیر از حیا نمی گنجد

ز بس تنگ شد از مستی کرشمه و ناز

[...]

عرفی
 
 
sunny dark_mode