گنجور

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۱۶ - در مدح اتسز

 

زهی فروخته حسن تو در جهان آتش

زده مرا غم تو در میان جان آتش

اگر بر آرم از اندوه عشق تو نفسی

بگیر از نفس من همه جهان آتش

نماند از آتش دل آب چشم و ترسم از آنک

[...]

وطواط
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۴ - درمدح رکن الدین مسعود

 

در آمد ازدرم آنشمع بررخان آتش

مرا فتاد چو پروانه بر روان آتش

نشست پیشم سرمست و جام می بردست

میی که شعله او زد بقیروان آتش

بدان صفت که بود دربلور لعل مذاب

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۹ - در مدح بهرام شاه در جواب رشید وطواط گوید

 

چو ساخت در دل تنگم چنین مکان آتش

نیافت جای مگر در همه جهان آتش

مرا دو چشم چو ابر است و شاید ار چون برق

جهد از آب دو چشمم زمان زمان آتش

وصال تو ز برم رفت و ماند آتش هجر

[...]

سید حسن غزنوی
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۵

 

چو شمع روی تو افروخت در جهان آتش

کدام جان که نه پروانه شد بر آن آتش

ز عکس روی تو در باغ و راغ شعله زند

ز نوک لاله و از شاخ ارغوان آتش

چو بگذرد بدلم یاد شمع طلعت تو

[...]

ابن یمین
 

ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸

 

زهی ز خوی تو بر باد داده جان آتش

فکنده آتش روی تو در جهان آتش

برای آن که به لعل تو نسبتی دارد

همی بپرورم اندر میان جان آتش

ز درد هجر تو ای ماه روی آتش خوی

[...]

ابوالحسن فراهانی
 
 
sunny dark_mode