گنجور

میرداماد » دیوان اشراق » غزلیات » شمارهٔ ۱۶

 

چنین که شور تو در ساخت دماغ من است

ز شغل درد تو کی مرگ هم فراغ من است

مگو که شعله آهم نسوزد انجم را

که بر جبین مه اینک نشان داغ من است

رساند خواهی اگر جرعه ای به ما باری

[...]

میرداماد
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۲۹

 

بهشت یک ورق از لاله زار دماغ من است

بهار برگ خزان دیده ای ز باغ من است

ز درد و داغ، بهاری است عشق شورانگیز

که سنبلش ز پریشانی دماغ من است

اگر به شیشه گردون کنند، می شکند

[...]

صائب تبریزی
 

قدسی مشهدی » مطالع و متفرقات » شمارهٔ ۱۳

 

منم که خون جگر، لاله‌زار باغ من است

جراحتی که ز مرهم فزوده داغ من است

به دست عشق چنان کرده‌ام پی خود گم

که گم شود پی آن کس که در سراغ من است

قدسی مشهدی
 
 
sunny dark_mode