گنجور

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۱۴

 

سوال کرد یکی از علای دین گلکار

که تو غلام نئی روی تو سیاه چراست

جواب داد که هر موریی که میسازیم

چو آتشی بکنی دود آن بجانب ماست

سیاه رویی من عارضی است اصلی نیست

[...]

کمال خجندی
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۵

 

بیا که پیک نظر می دوانم از چپ و راست

که تا کجا چو تو سروی به باغ جان برخاست

و یا گلی که به روی تو باشدش نسبت

چگونه صحن چمن را به حسن خویش آراست

بگشت گرد جهان و ندید چون رخ تو

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۲

 

کدام سرو به بالای دوست ماند راست

بگو دلا و به بستان نظر کن از چپ و راست

نگاه کردم و دیدم ز دور می آمد

نگار و سرو به پیشش به یک قدم برخاست

نه سرو بود و نه طوبی صنوبری دیدم

[...]

جهان ملک خاتون
 

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲

 

چو بشنوی سخنِ اهلِ دل، مگو که خطاست

سخن شناس نه‌ای جان من خطا این جاست

سرم به دنیی و عقبی فرو نمی‌آید

تبارک الله از این فتنه‌ها که در سرِ ماست

در اندرونِ منِ خسته دل ندانم کیست

[...]

حافظ
 

شاه نعمت‌الله ولی » مفردات » شمارهٔ ۷۵

 

تو را چکار که در سفره چیست یا ز کجاست

بخور ز روی ارادت که نعمت‌اللّه است

شاه نعمت‌الله ولی
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۳

 

بآفتاب جمالت، که نور دیده ماست

که آفتاب جمالت ز ذرها پیداست

میان باغ جهان از زلال وصل حبیب

نهال جان مرا صد هزار نشو و نماست

فراغتست دل از فکر جنت و دوزخ

[...]

قاسم انوار
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۱

 

ز درد عشق اگر جان غریق بحر بلاست

هزار شکر که دل در مقام صبر و رضاست

حریف بزم قلندر کسی تواند بود

که در طریق محبت ز جان و دل برخاست

میان مجلس مستان ز پا وسر بگذر

[...]

قاسم انوار
 

ابن حسام خوسفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵

 

مپیچ در سر زلفش که سر به سر سوداست

مرو به جانب کویش که در به در غوغاست

دلا ز عشوه چشمش به گوشه ای بنشین

که چشم فتنه کنش دیده ای که عین بلاست

هزار نقش خیال قدت بر آب زدم

[...]

ابن حسام خوسفی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۲۱

 

رخ تو مظهر انوار ربی الاعلی است

که صنع بی حد و اندازه اندرو پیداست

صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۲۱

 

رسید عید صیام و جهان پر از غوغاست

بیا که موسم عیش و کلیچه و حلواست

اسیر حب نبات است جان شیرینم

ز شوق ماهی قندی دو دیده ام دریاست

به روز عید سعیدست هر که در عالم

[...]

صوفی محمد هروی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » قصاید » شمارهٔ ۴

 

درین سراچه که چرخش کمینه طاق نماست

همیشه قامتم از بار دل چو طاق دوتاست

چگونه شاد زید آن که بهر مردن زاد

به خانه ای که پی انهدام کرده بناست

به اعتبار درین کاخ زرنگار نگر

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۵۹

 

گدای کوی خرابات پل برهنه چراست

اگر نه کفش زده فقر او به فرق غناست

به پشت پای زده راحت دو عالم را

ازان چه باک که خارش خلیده در کف پاست

اگر نه شکر تک و پوی راه فقر کند

[...]

جامی
 

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » قصاید » ستهٔ ضروریه » شمارهٔ ۴ - قوت القلوب

 

جهان که مرحله تنگ شاهراه فناست

درو مجوی اقامت که راه شاه و گداست

کجا محل اقامت که قاطعان طریق

بنقد دین و دل اندر کمین پی یغماست

چه مرحله است که پا نانهاده بهر شدن

[...]

امیرعلیشیر نوایی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۴ - دایره تدویر

 

تابش ببر در تو رخساره خور- هرگز نه سزاست

نی گنج زبر سر تو این تاج هنر- بی نشو و نماست

نبود شکر خور تو بر شاخ شکر- گفتم بتو راست

هستم طلب زر توزان خون جگر- حقا که رواست

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۴ - دایره تدویر

 

تابش ببر در تو رخساره خور- هرگز نه سزاست

نی گنج زبر سر تو این تاج هنر- بی نشو و نماست

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۴ - دایره تدویر

 

نبود شکر خور تو بر شاخ شکر- گفتم بتو راست

هستم طلب زر توزان خون جگر- حقا که رواست

اهلی شیرازی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت اول » بخش پنجم - قسمت دوم

 

شنیده ام که در این طارم زراندود است

خطی که عاقبت کار جمله محمود است

زتاب قهر میندیش و ناامید مباش

که زیر سایه ی جود است هر چه موجود است

مرا زحال قیامت شد این قدر معلوم

[...]

شیخ بهایی
 

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱

 

مراد و خضر عنان گیر باید از چپ و راست

که کج روی نکنم ور نه عزم راه خطاست

عجب که باورم آید از راه اندیشی

که آفتاب قیامت ز سایه ی طوبی است

به ملک صدق گنه را به عفو دشمنی است

[...]

عرفی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶ - مدح شاه صفی

 

ز پرده ساز جهان‌ نوا برخاست

که فر شاه صفی تخت و تاج را آراست

دهان سکه چو نامش گرفت پرزر شد

زبان خطبه ثنایش سرود کامرواست

به نیم موجه دلش آز را کریم کند

[...]

فصیحی هروی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۱

 

به خاک هند مرا تاب زیستن ز کجاست

که چون حباب مرا زندگی به آب و هواست

چنان مدار معاشم ز پهلوی خویش است

که تا فتیله ی داغم ز بندهای قباست

گریختن ز جفای زمانه ممکن نیست

[...]

سلیم تهرانی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
sunny dark_mode