گنجور

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۶

 

تو خود به گوش نیاری حدیث زاری ما

که در تو کار نکردست درد کاری ما

شنوده ام که گشودی زبان بدشنامم

عزیز من چه گشاید ترا ز خواری ما

گر ای نسیم شبی بگذری بر ان سر زلف

[...]

کمال خجندی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۲

 

نمی توان بجفا قطع دوستداری ما

که از جفای تو بیشست با تو یاری ما

بسی چو ابر بهاران گریستیم و هنوز

گلی نرست ز باغ امیدواری ما

بچشم چون تو عزیزی شدیم خوار ولی

[...]

هلالی جغتایی
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸

 

قرار می‌برد از خلق آه و زاری ما

به این قرار اگر مانده بیقراری ما

شویم گرد و به دنبال محملش افتیم

دگر برای چه روز است خاکساری ما؟

خمار صحبت تو عقل و هوش از من برد

[...]

کلیم
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶۳

 

شکست رنگ می از ترک میگساری ما

نمک به چشم قدح ریخت هوشیاری ما

کم است اشک برای سیاهکاری ما

مگر کند عرق انفعال یاری ما

نماند در دل خم نم ز میگساری ما

[...]

صائب تبریزی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۷۶

 

به سر گشودن خمهای می چو دست زدیم

کسی نکرد چو پیمانه دستیاری ما

تو غنچه گل و ماخار، اگر شوی هم بزم

به عزتت چه زیان می رسد ز خواری ما؟

طغرای مشهدی
 

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱

 

بُوَد که درگذرند از گناهکاریِ ما

که بیش از گنهِ ماست شرمساریِ ما

شُدَت چه زود فراموش عهدِ یاریِ ما

به یاری تو نه این بود امیدواریِ ما

جفا و جورِ تو با ما به اختیارِ تو نیست

[...]

رفیق اصفهانی
 
 
sunny dark_mode