گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۳۰

 

(مده ز دست درین فصل جام صهبا را

که موج لاله به می شست روی صحرا را)

(جنون ما به نسیم بهانه ای بندست

بس است آتش گل دیگجوش سودا را)

صائب تبریزی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۳۵

 

خط تو سرمه کشد دیده تمنا را

لب تو تازه کند روح صد مسیحا را

بود به مرهم راحت همیشه طعنه‌فروش

کسی که یافت دلش ذوق داغ سودا را

بود بر اهل محبت حرام آسایش

[...]

قدسی مشهدی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۶

 

به خدا اگر به فیضت اثری رسد ز فیضت

گذرد ز آسمان‌ها بدرد حجاب‌ها را

صبا به لطف بگو ختم آل طاها را

که فرقت تو به زاری بسوخت دل‌ها را

قرار خاطر ما هم تو می‌‏توانی شد

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۶

 

به خدا اگر به فیضت اثری رسد ز فیضت

گذرد ز آسمان‌ها بدرد حجاب‌ها را

صبا به لطف بگو ختم آل طاها را

که فرقت تو به زاری بسوخت دل‌ها را

قرار خاطر ما هم تو می‌‏توانی شد

[...]

فیض کاشانی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶

 

نکرد ناخن تدبیر اثر دل ما را

مگر خدنگ تو بگشاید این معمّا را

فراخ عیشی موجم ز رشک می‌سوزد

که تنگ در بغل آورده است دریا را

فروختیم به یک تار زلف او دل و دین

[...]

فیاض لاهیجی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱

 

برآن سرم‌که ز دامن برون‌کشم پا را

به جیب آبله ریزم غبار صحرا را

به سعی دیده حیران دل از تپش ننشست

گهرکند چه‌قدر خشک آب دریا را

اثرگم است به گرد کساد این بازار

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷

 

کسی چه شکرکند دولت تمنا را

به عالمی‌که تویی ناله می‌کشد ما را

ندرد انجمن یأس ما شراب دگر

هم از شکست مگرپرکنیم مینا را

به عالمی‌که حلاوت نشانهٔ ننگ است

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰

 

نسیم شانه‌کند زلف موج دریا را

غبار سرمه دهد چشم‌کوه و صحرا را

ز زخم ارهٔ دندان موج ایمن نیست

گهر به دامن راحت چسان‌کشد پا را

لبش به حلقهٔ آغوش خط بدان ماند

[...]

بیدل دهلوی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷

 

عنان دل بکف کودکی بود ما را

که میکشد ز ستم مرغ رشته بر پارا

دل مرا ز دل تست سنگدل یارا

شکایتی که نباشد ز سنگ مینا را

چه میکند به فلک اضطراب ما که غمی

[...]

مشتاق اصفهانی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۳۳

 

ز لوح سینه ستردیم، علم فتوا را

به آب میکده شستیم، لوث تقوا را

به بوی سنبل خلد، آستین فشان بینم

مقیدان سر زلف عنبرآسا را

میان ما و تو مشکل حکایتی ست که نیست

[...]

حزین لاهیجی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰

 

چو نیست دسترسم آنکه بوسم آن پا را

به هرکجا که نهی پای بوسم آنجا را

تن هزار شهیدت فتاده بر سر کویت

به احتیاط نه‌ ای دوست بر زمین پا را

به رحم اگر به سوی کشتگان نمی‌نگری

[...]

طبیب اصفهانی
 

نورعلیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » بخش اول » شمارهٔ ۲۰

 

نسیم گلشن کوی تو صبحدم ما را

شکفت غنچه دل بلبلان شیدا را

چنان بعشق رخت برده ئی دلم از کف

که حسن طلعت یوسف دل زلیخا را

چه ذره پست شود آفتاب عالمتاب

[...]

نورعلیشاه
 

نورعلیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » بخش دوم » شمارهٔ ۵

 

روا مدار که با خنجر ستم ما را

بقول مدعیان بیگنه کشی یارا

چو گل ز ناخن حسرت مکن دلم را ریش

بخار شانه مزن طره سمن سارا

ندانم از چه سبب خون من بساغر ریخت

[...]

نورعلیشاه
 

نورعلیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » بخش دوم » شمارهٔ ۶

 

بدست غیر مده زلف پرشکن یارا

مکن ز پنجه غیرت شکسته دل ما را

چنان که بی تو زند جوش لجه اشگم

عجب که سینه نجوشد ز رشک دریا را

همین نه دل ز کف شهریان برد چشمت

[...]

نورعلیشاه
 

نورعلیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » بخش دوم » شمارهٔ ۷

 

اگر چه رفتی و کشتی ز دوریت ما را

بیا که جز تو نخواهیم خونبها یارا

نظر ز صورت زیبا بگو بپوشاند

کسیکه گفت بپوشان جمال زیبا را

بجز نیاز ز رعنا قدان نخواهی دید

[...]

نورعلیشاه
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱

 

سپهر علم و جهان فضیلت آنکه بود

به جنب قدر تو پستی سپهر اعلا را

تو آن مسیح سرشتی که می کند باطل

لبت به گاه سخن معجز مسیحا را

توئی که نکهت لطف تو کرده شرمنده

[...]

سحاب اصفهانی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱

 

ببرد شوق رخت صبر از دلم یارا

خراب کرد غمت خانه شکیبا را

چوآفتاب ز مطلع طلوع کرد و گرفت

شعاع پرتو حسنت تمام دنیا را

اگر ز دست تو نوشم ایاغ از زهری

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱

 

ببرد شوق رخت صبر از دلم یارا

خراب کرد غمت خانه شکیبا را

چوآفتاب ز مطلع طلوع کرد و گرفت

شعاع پرتو حسنت تمام دنیا را

اگر ز دست تو نوشم ایاغ از زهری

[...]

یغمای جندقی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۶

 

بگشت باغ و گلستان مخوان مرا یارا

که کرده کوی تو فارغ زبوستان ما را

زناشکیبی بلبل مرنج ای گل از آنک

پسند کس نکند عاشق شکیبا را

اگر بمنظر زیبا نظر حرام بود

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode