گنجور

سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵

 

دریغ صحبت دیرین و حق دید و شناخت

که سنگ تفرقه ایام در میان انداخت

دو دوست یک نفس از عمر برنیاسودند

که آسمان به سر وقتشان دو اسبه نتاخت

چو دل به قهر بباید گسست و مهر برید

[...]

سعدی
 

سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۳۱

 

همی‌گریختم از مردمان به کوه و به دشت

که از خدای نبودم به آدمی پرداخت

قیاس کن که چه حالم بود در این ساعت

که در طویله نامردمم بباید ساخت

سعدی
 

سعدی » گلستان » باب چهارم در فواید خاموشی » حکایت شمارهٔ ۸

 

نه هر سخن که برآید بگوید اهلِ شناخت

به سرّ ِ شاه سر خویشتن نشاید باخت

سعدی
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۱

 

چو در فراق تو یک دم نمی توانم ساخت

بگو که نرد هوس با تو چون توانم باخت

فراق روی تو ما را چنان نزار فکند

که هر که دید مرا از خیال وانشناخت

ببرد از من بیچاره صبر و هوش رخش

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۳

 

در این زمانه ی دون نیست حق دید و شناخت

ولی چه چاره توان، با زمانه باید ساخت

درین زمانه ی بیگانه خوی می بینم

هر آشنا که مرا دید خود مرا نشناخت

ز شمع روی تو چون نیست ممکنم دوری

[...]

جهان ملک خاتون
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۵

 

کسی که حق حریفان مهربان نشناخت

سزاست گر جگرش جور ناکسان خون ساخت

دریغ نیست مرا جان اگر چه دیر نماند

دریغ صحبت دیرین و حق دید و شناخت

رمید مرغ دل ما از آن چمن آن روز

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۵

 

چه اختیار کسی را ز عاشقان گر یار

یکی بلطف بخواند و یکی ز چشم انداخت

ببزم شاه دو عودست و هر دو دارد دوست

یکی بسوخت در آتش یکی بلطف نواخت

اهلی شیرازی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۵۶

 

کسی که در قدح دیگران بهار گداخت

مرا در آتش افسرده خمار گداخت

شدم غبار و نیامد دگر چه چاره کنم

نگشت وعده فراموش و انتظار گداخت

توبه کردم آسمان میخانه ساخت

[...]

اسیر شهرستانی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۲

 

مرا که هجر تو در ششدر هلاک انداخت

پس از تو نرد غم عشق با که خواهم باخت

زهر چه هست بپرداختیم خانه ولی

زدوست خانه دل را نمیتوان پرداخت

بمزدقان برو ای باد مژگانی بر

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۱۹ - نازل شدن ملک حضور فخر کائنات

 

نه صالح بن وهب از کمین سمند بتاخت

به قصد پهلوی سلطان دین سنان افراخت

صامت بروجردی
 
 
sunny dark_mode