گنجور

صوفی محمد هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹

 

مرا ز آدم خاکی چو غم بود میراث

کجاست دامن ساقی کزو رسم به غیاث

جهان بود حدثی بازمانده از فرعون

بشو به آب قناعت تو دست ازین احداث

چو گنده پیر قبیح است دهر مردم خوار

[...]

صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۷۸

 

مرا ز آدم خاکی چو ضم بود میراث

کجاست دامن ساقی کزو رسم به غیاث

صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۷۸

 

مرا ز آدم خاکی چو نان بود میراث

کجاست گرده بریان کزو رسم به غیاث

دو یار همدم و یک مسلقی و بریانی

سعادتی است که ثانی شد این طریق ثلاث

بود چو حادثه ای این گرسنگی مهلک

[...]

صوفی محمد هروی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۰

 

گهی ملال مّورث گهی غم ورّاث

قیاس کن که ازین‌ها چه می‌بری میراث

همیشه صرف کنی عمر در اثاث‌البیت

چرا به خانة دین تو نیست هیچ اثاث؟

ترا نشاط و مرا رنج و غیر را حسرت

[...]

فیاض لاهیجی
 
 
sunny dark_mode