گنجور

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۵۴

 

اگر سرای لباساتیان خرابات است

مرا میان خراباتیان لباسات است

میان شهر همه عاشقان خراب شدند

مگر نگار من امروز در خرابات است

مجوی زهد و خرابی کن و خراباتی

[...]

امیر معزی
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳

 

بیا که قبلهٔ ما گوشهٔ خرابات است

بیار باده که عاشق نه مرد طامات است

پیاله‌ای‌دو به من ده که صبح پرده درید

پیاده‌ای‌دو فرو کن که وقت شه‌مات است

در آن مقام که دلهای عاشقان خون شد

[...]

عطار
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲

 

چنین که حال من زار در خرابات است

می مغانه مرا بهتر از مناجات است

مرا چو می‌نرهاند ز دست خویشتنم

به میکده شدنم بهترین طاعات است

درون کعبه عبادت چه سود؟ چون دل من

[...]

عراقی
 

شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۲۶

 

دلی که آینه روی شاهد ذات است

برون ز عالم نفی و جهان اثبات است

مجو که در ورق کاینات نتوان یافت

علامت و اثر آنچه بی علامات است

کسی نجست و نجوید ز لوح هر دو جهان

[...]

شمس مغربی
 
 
sunny dark_mode