گنجور

وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مدایح و مراثی » شمارهٔ ۲۲ - در مدح حضرت سجّاد (ع)

 

به هر دیار که زد عشق خیمه ی اجلال

برای امن و سلامت دگر نماند مجال

امیر عشق به هر کشوری که رو آرد

بلا، مقدمة الجیش او بود لازال

به هر کجا که تجلّی نمود جلوه ی عشق

[...]

وفایی شوشتری
 

وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مدایح و مراثی » شمارهٔ ۳۱ - قصیده در مدح و منقبت حضرت صاحب الزمان (عج)

 

نمود خور چو رُخ اندر نقاب شب پنهان

مفاد سوره ی واللّیل شد زمین و زمان

گشود گیسو بر چهره دخت شاه حبش

چو پادشاه خُتن شد به زیر خاک نهان

نمود زال فلک جامه ی سیه در بر

[...]

وفایی شوشتری
 

وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مدایح و مراثی » شمارهٔ ۳۲ - تجدید مطلع

 

چو گشت رایت دارای روزگار عیان

سپاه ظلمت شب منهزم شد از میدان

مگر تو گفتی شد نور مهدوی ظاهر

مگر تو گفتی شد رجعت امام زمان

ولیّ حضرت داور، وصیّ پیغمبر

[...]

وفایی شوشتری
 

وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مدایح و مراثی » شمارهٔ ۳۴ - در مدح حضرت ابوالفضل (ع)

 

امید راستی از چرخ کجمدار مدار

به راستان بود از کین به کجرویش مدار

به کینه بسته کمر از مجرّه تنگ همی

پی شکستن دلها جریست این جرّار

نمی توان به زمین پای را نهاد از بیم

[...]

وفایی شوشتری
 

وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مدایح و مراثی » شمارهٔ ۳۵ - تجدید مطلع

 

شها تو ماهی و مهرت به دل گرفته قرار

به بندگیّ تو دارم من از ازل اقرار

تویی که ماه بنی هاشمت همی خوانند

در آسمان نکویی و در سپهر وقار

تو آفتاب حجازی و ماه کنعانت

[...]

وفایی شوشتری
 

وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مدایح و مراثی » شمارهٔ ۳۶ - تجدید مطلع دوم

 

سمند کین چو بتازی به رزم حیدروار

زمین به چرخ برین برشود بسان غبار

تو مظهری اسدالله را، به عرصه ی جنگ

بسی چو مرحب و عمرت بود کمینه شکار

تو شبل شیر خدایی ز صولتت گرگان

[...]

وفایی شوشتری
 

وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مدایح و مراثی » شمارهٔ ۴۴ - در شهادت حضرت قاسم (ع)

 

زبان خامه در این داستان بود الکن

وگرنه دادمی اندر زمانه داد سخن

سخن چگونه سرایم که نیست بی توفیق

عنان یک سخن اندر کف کفایت من

نُخست فیض طلب کرد باید از در دوست

[...]

وفایی شوشتری
 

وفایی شوشتری » دیوان اشعار » چند مرثیهٔ دیگر » بند ششم

 

بیا به دانه ی اشک این زمان معامله کن

به ماتم شه دین پای دل پر آبله کن

به روز حشر که هر کرده را دهند جزا

اگر بهشت ندادندت از حسین گله کن

مگو بهشت کجا ما کجا و شاه کجا

[...]

وفایی شوشتری
 

وفایی شوشتری » دیوان اشعار » چند مرثیهٔ دیگر » بند سیزدهم

 

دگر چو نوبت آن کودک صغیر آمد

ز چرخ پیر خروش ملک به زیر آمد

به جان نثاری بابا، ز گاهواره ی ناز

نخورد شیر تو گفتی چو بچه شیر آمد

که گر، به جثّه صغیرم ولی به رتبه کبیر

[...]

وفایی شوشتری
 

وفایی شوشتری » دیوان اشعار » چند مرثیهٔ دیگر » مرثیه

 

چرا فتاده ای، ای نخل نورسیده ی من

سرور سینه ی لیلا و نور دیده ی من

مگر چه شد که چنین اُفتاده ای خاموش

چه واقع است عزیزم که رفته ای از هوش

بپای خیز و بیارای قدّ دلجو را

[...]

وفایی شوشتری
 

وفایی شوشتری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲

 

به روی خوب تو دیدیم روی خوب یزدان را

به کفر زلف تو دادیم نقد ایمان را

بطوف کعبه‌ی اسلام بت پرست شدیم

خبر دهید ز ما کافر و مسلمان را

به جز دلم که زند خویش را، بدان خم زلف

[...]

وفایی شوشتری
 

وفایی شوشتری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵

 

فکنده زلف تو در کار دل هزار گره

دگر مزن تو بر ابروی فتنه بار گره

گشای کاکل مشکین و کار دل بگشای

مزن به رشته ی عمر من ای نگار گره

نسیم باد صبا، تار زلف چین ترا

[...]

وفایی شوشتری
 
 
sunny dark_mode