گنجور

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۰۶

 

گرفت خشم ز بستان سرخری و برون شد

چو زشت بود به صورت به خوی زشت فزون شد

چون دل سیاه بد و قلب کوره دید و سیه شد

چو قازغان تهی بد به کنج خانه نگون شد

چو ژیوه بود به جنبش نبود زنده اصلی

[...]

مولانا
 

خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۷

 

دلِ شکسته چو در آرزوی لعل تو خون شد

به جای اشک همان دم ز راه دیده برون شد

دلا چه سود ز سودای زلف سرکش یارت

جز این که صبر تو کم گشت و درد هجر فزون شد

کجا ز سلسلهٔ عشق جان بَرَد به سلامت

[...]

خیالی بخارایی
 

عارف قزوینی » تصنیف‌ها » شمارهٔ ۱۶ - چه شورها

 

سکون ز بیستون شد، چو قصر کن فیکون شد

صدای شیون شیرین، به چرخ بوقلمون شد

عارف قزوینی
 
 
sunny dark_mode