گنجور

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۲

 

از این حیات چه حاصل که در فراق سرآمد

بیا که جان نزاری ز اشتیاق برآمد

سر چه داری و رایِ کجا ، که از سر رحمت

نیامدی به سرم باز و وعده ها به سر آمد

نیازمندی جانم به التقای جمالت

[...]

حکیم نزاری
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۴

 

دلا گذشت شب هجر و یار از سفر آمد

ز خواب غم بگشا دیده کافتاب برآمد

شب فراق من سخت جان سوخته دل را

سهیل طلعت آن مه ستاره سحر آمد

فدای سنگ سبک خیز یار باد سر من

[...]

محتشم کاشانی
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶ - در تولد یکی از دختران و مدح حضرت زهرا (ع)

 

گذشت کوکبه ام از فلک که زهره برآمد

زیاده گشت صفا خانه روبم از سفر آمد

بر آستان ثنایم نثار یمن قدم شد

سعادت و شرف مشتری که بر اثر آمد

سزد که سلسله زرین کند چو زهره و پرچین؟

[...]

نظیری نیشابوری
 

وفایی مهابادی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۴۸

 

مرا که دوش دو چشم از غم نگار تر آمد

پگاه آن که ستاره روان شود سحر آمد

چنان که گل شکفد سرو بالا از اثر ابر

ز گریه ام صنم من به خنده جلوه گر آمد

که هان مرغ «وفایی» شب فراق سرآمد

[...]

وفایی مهابادی
 
 
sunny dark_mode