گنجور

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۶

 

فروغِ طلعتِ رویِ تو آفتاب ندارد

نسیمِ ناقۀ زلفِ تو مشکِ ناب ندارد

عجب که سایۀ زلفِ تو گر رسد به جمادی

که هم چو ذرّه به خاصیّت اظطراب ندارد

تو خود به جانبِ ما هیچ التفات نداری

[...]

حکیم نزاری
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۹۴

 

مهی گذشت که چشمم خبر ز خواب ندارد

مرا شبی ست سیه رو که ماهتاب ندارد

به جان دوست که مرده هزار بار به از من

که باری از دل بدخوی من عذاب ندارد

تو ای که با مه من خفته ای به ناز، شبت خوش

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۶

 

تو خون به کاسهٔ من کن که غیرتاب ندارد

تنک شراب ستم ظرف این شراب ندارد

چه دیده‌ای و درین چیست مصلحت که نگاهت

تمام خشم شد و رخصت عتاب ندارد

تو زود رنج تغافل پرست ، وه چه بلندی

[...]

وحشی بافقی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۸۱

 

نظر به روی تو خورشید آب وتاب ندارد

بدیهه عرق شرم آفتاب ندارد

اگر چه هست برآن زلف پیچ وتاب مسلم

نظر به موی میان تو پیچ وتاب ندارد

دماغ خشک مرا کرد نامه تو معطر

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۸۲

 

ز وعده های دروغش دل اضطراب ندارد

سر کمند فریب مرا سراب ندارد

هلاک حسن خداداد او شوم که سراپا

چو شعر حافظ شیراز انتخاب ندارد

حدیث تنگ شکر بادهان یار مگویید

[...]

صائب تبریزی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۳۳۱

 

کسی که چیده به بیداری از رخت گل حیرت

به رنگ آینه تا حشر میل خواب ندارد

چو شیشه گر، به کفم گر ز کارخانه قسمت

هزار شیشه درآید، یکی شراب ندارد

طغرای مشهدی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۹

 

بگو به شعله که پروانه بی تو تاب ندارد

فدای بزم تو خواهد شد، اضطراب ندارد

سرشکم از مژه برگردد از مشاهدة تو

ستاره تاب تماشای آفتاب ندارد

به من چه می‌شمرد عقدهای شام جدایی!

[...]

فیاض لاهیجی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۲۶

 

سرشته ایم به دل درد را گلاب ندارد

نوشته ایم به خون نامه را جواب ندارد

شهید سحر بیانی هلاک نامه ندانی

که گفته حرف سخن عاجزان جواب ندارد؟

چه مکتب است ندانم تپیدن دل عاشق

[...]

اسیر شهرستانی
 

قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۲

 

دلم شبی که به شکّر لبی خطاب ندارد

چو کودکی است که از بهر شیر خواب ندارد

شب وصال مکن منعم از دو دیده بی‌نم

عجب مدان گل تصویر اگر گلاب ندارد

به دل چو مهر رخت نیست داغ نقش نه بندد

[...]

قصاب کاشانی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۲

 

سحاب خامه من جز در خوشاب ندارد

سفینهٔ غزلم موجهٔ سراب ندارد

ز بیقراری هجران رسد نوید وصالم

در امید بود دیده ای که خواب ندارد

ز پرده داری ابر نقاب شکوه ندارم

[...]

حزین لاهیجی
 

صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۱۶ - و برای او همچنین

 

فغان که دهر به جز شور و انقلاب ندارد

ز ظلم بر شه لب تشنه اجتناب ندارد

به زیر تیغ حسین با گلوی خشک حسد بین

روا به سبط نبی نیم جرعه آب ندارد

مگر به دشت نجف شیر حق‌کننده خیبر

[...]

صامت بروجردی
 
 
sunny dark_mode