گنجور

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۰۰

 

بگیر دامن لطفش که ناگهان بگریزد

ولی مکش تو چو تیرش که از کمان بگریزد

چه نقش‌ها که ببازد چه حیله‌ها که بسازد

به نقش حاضر باشد ز راه جان بگریزد

بر آسمانش بجویی چو مه ز آب بتابد

[...]

مولانا
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۴۴۹

 

عجب نباشد اگر دل ز آسمان بگریزد

که تیر راست رو از صحبت کمان بگریزد

گل حمایت (و) مظلوم پروری است شجاعت

وگرنه گرگ چرا از سگ شبان بگریزد؟

صائب تبریزی
 
 
sunny dark_mode