گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۱۹

 

جانا همان و دل همان درد من شیدا همان

هر کس به سودای گلی، جان مرا سودا همان

در باغ هر کس از گلی مست و من شوریده را

دیده به سوی سرو و گل اندر دل شیدا همان

گویند کز بهر چرا چندین خوری غم، چون کنم

[...]

امیرخسرو دهلوی
 
 
sunny dark_mode