گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۳۹

 

هر مجلسی و ساقیی، من در خمار خویشتن

هر بیدلی آمد به خود، من بر قرار خویشتن

زین سوی جور دشمنان، زانسوی طعن دوستان

خلقی به طعن و گفتگو، عاشق به کار خویشتن

ای پندگو، هر دم دگر چه آتشم در می زنی

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۱

 

دیریست بیرون رفته ام از اختیار خویشتن

بنشسته ام اندوهگین در انتظار خویشتن

گر از عیار حال خود در مجلس اظهاری کنم

ساز از مقام خود فتد من از عیار خویشتن

مشرب مصاحب می کند ورنه تفاوت بی حدست

[...]

نظیری نیشابوری
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۰

 

حیرانم از افسردگی، در کار و بار خویشتن

کو عشق تا آتش زنم، در روزگار خویشتن

گفتم مبادا بعد من، ملک کسی گردد غمت

تا بیع بستم، کردمش وقف مزار خویشتن

در محفل روحانیان، گردد ز مو باریکتر

[...]

قدسی مشهدی
 
 
sunny dark_mode