گنجور

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۰

 

ماییم شسته زآب می دست از همه آلودگی

سوده سری در پای خم وز درد سر آسودگی

وقتی به عشق نیکوان بودم ز بودخویش گم

و اکنون به خود درمانده ام خوش وقت آن گم بودگی

تا سر به بالینم ز تو بر بستر بی بستری

[...]

جامی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷۵

 

بر روی یار اغیار را چشمی به آن آلودگی

غلطان به خاک احباب را اشگی به آن پالودگی

مجنون چو افشاند آستین بر وصل تا روز جزا

دامان لیلی پاک ماند از تهمت آلودگی

نازش برای عشوه ای صد لابه می‌فرمایدم

[...]

محتشم کاشانی
 

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۲

 

چون کوه غم تاب آورد جسمی بدین فرسودگی

غم بر نتابد بیش ازین باید تن فرمودگی

نی ناله‌ای نزدیک لب نی گریه‌ای در دل گره

یارب نصیب من مکن اینست اگر آسودگی

گفتی به عشق دیگری آلوده‌ای تهمت مکن

[...]

وحشی بافقی
 

هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۲

 

شستم ز می‌در پای خم، دامن ز هر آلودگی

دامن نشوید کس چرا، زابی بدین پالودگی

می‌گفت واعظ با کسان، دارد می و شاهد زیان

از هیچکس نشنیده‌ام حرفی بدین بیهودگی

روزی که تن فرسایدم در خاک و جان آسایدم

[...]

هاتف اصفهانی
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ دوم در ذکر فضلا و محقّقین حکما » بخش ۲۸ - حسن دهلوی قُدِّسَ سِرّه

 

ای خون خلقی ریخته وانگه از آن خون ریختن

نه دست تو دارد خبر نه تیغ تو آلودگی

گفتم به رغم دشمنان آسایشی یابم ز تو

استغفراللّه زین سخن عشق تو و آسودگی

رضاقلی خان هدایت
 
 
sunny dark_mode