گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۰۶

 

دیرینه دردی داشتم، بازم همان آغاز شد

بود آسمان بر خون من، با او غمت انباز شد

دوش آمد آن شمع بتان، من خود ز غیرت سوختم

کز بهر مردن گرد او پروانه را پرواز شد

از بعد عمری دیدمش، گفتم بگویم حال خود

[...]

امیرخسرو دهلوی
 
 
sunny dark_mode