گنجور

طغرل احراری » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲ - نصیب قصیده

 

ساقی قدح لبریز کن زان می که طغیان پرورد

مستی فزاید، غم برد، شادی دهد، جان پرورد!

میخانه را در باز کن ساغر کشی آغاز کن

دل را به می دمساز کن صد گونه الحان پرورد!

از باده گلگون به من سرشار ده در انجمن

[...]

طغرل احراری
 

ایرج میرزا » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۱

 

آنکو به روز مهتری از دوستان گردد بری

ناآدمی گر بشمری اندر شمار آدمش

دارد وطن فریاد ازو کام اجانب شاد ازو

اینسان رود بر باد ازو گر بسپری ملک جمش

نگذاشت باقی مدخلی نه معدنی نه جنگلی

[...]

ایرج میرزا
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » مدایح و مراثی » مدایح و مراثی سید الانبیاء محمد المصطفی صلی الله علیه و آله و سلم » شمارهٔ ۱ - فی ولادة سید المرسلین صلی الله علیه و آله و سلم

 

عنقای طبعم یاد کرد، از قلهٔ قاف قِدم

روح القدس امداد کرد، در هر نفس در هر قدم

کردم به آسانی صعود، از عالم غیب و شهود

تا قاب قوسین وجود، تا حد اقلیم عدم

گشتم چه از خود بی خبر، نخل امیدم داد بر

[...]

غروی اصفهانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » مدایح و مراثی » مدایح و مراثی ابی الحسن علی الاکبر سلام الله علیه » شمارهٔ ۱ - فی مدح ابی الحسن علی الاکبر و رثائه سلام الله علیه

 

ای طلعت زیبای تو عکس جمال لم یزل

وی غرۀ غرای تو آئینۀ حسن ازل

ای درۀ بیضای تو مصباح راه سالکان

وی لعل گوهر زای تو مفتاح اهل عقد و حل

ای غیب مکنون را حجاب زان گیسوی پر پیچ و تاب

[...]

غروی اصفهانی
 

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۵ - ورزش روح

 

دو چیز افزونی دهد، بر مردم افزون‌طلب

سرمایهٔ عقل و خرد، پیرایهٔ علم و ادب

علم است دیهیم علا، عقل است کنج اعتلا

العلم تاج للفتی‌، والعقل طوق من ذهب

هست ار ز میراث‌ پدر، عقل غریزیت ای پسر

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۵۷ - نفثة المصدور

 

فریاد ازین بئس‌المقر وین برزن پر دیو و دد

این مهتران بی‌هنر وین خواجگان بی‌خرد

شهری برون پر هلهله وز اندرون چون مزبله

افعی نهفته در سله کفچه فشرده در سبد

قومی به فطرت متکی نی احمدی نی مزدکی

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰

 

گر چون ‌تو نقشی ای‌صنم ‌نقاش چین در چین کشد

عمر درازی بایدش کان زلف چین در چین کشد

گر سنبل و نسرین کشد از خط رخسار تو سر

رویت خط بیحاصلی بر سنبل و نسرین کشد

گر دل به زلفت افکنم خال تو گردد رهزنم

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱

 

بازآمد آن ترک ختا کز بیقراران کین کشد

یارب مبادا کز خطا خط بر من مسکین کشد

دلدادگان از هر طرف برگرد او بربسته صف

بگرفته دامانش به کف گه آن کشد گه این کشد

گر جان به کف باید نهاد این بندهٔ مسکین نهد

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۴

 

از جور چرخ کج‌روش، وز دست بخت واژگون

دارم دل و چشمی عجب، این جای غم آن جوی خون

دوش از تصادف، شیخ و من، بودیم در یک انجمن

کردیم از هر در سخن، او از جنان، من از جنون

از اشک خونین دلخوشم، وز آه دل منت کشم

[...]

فرخی یزدی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۴ - در مدح کشتی نجات حلال مشکلات حضرت علی (ع)

 

ای وجه رب العالمین هو یا امیرالمؤمنین

ای قبله اهل یقین هو یا امیرالمؤمنین

دل جلوه‌گاه روی تو محراب جان ابروی تو

تو مستعان ما مستعین هو یا امیرالمؤمنین

راه طلب پویم تو را در هر کجا جویم تو را

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۷ - مولودیه در مدح مظهر العجائب علی ابن ابیطالب «علیه السلام»

 

ای عاشقان خسته‌جان‌ یار آمد یار آمده

از خلوت آن‌ جان جهان اینک به بازار آمده

آن طلعت زیبنده را آن عارض‌ رخشنده را

آن اختر تابنده را هنگام دیدار آمده

طی سیزده‌ روز از رجب گردیده و طرزی عجب

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۱ - در مدح ثامن الائمه علی ابن موسی‌الرضا «علیه‌السلام»

 

آئینهٔ ایزد نما هو یا علی موسی الرضا

گنجینه علم خدا هو یا علی موسی الرضا

سبط رسول مؤتمن آرام جان بوالحسن

نور دل خیرالنسا هو یا علی موسی الرضا

مخدوم جبریل امین سرحلقهٔ اهل یقین

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷

 

هر گه بیفشانی به رخ زلف سیاه خویش را

مانند شب سازی سیه روز من دلریش را

خویشان دهندم پند و من بیگانه ام ز ایشان بلی

عشق تو هر جا پا نهد بیگانه سازد خویش را

شاهان عالم را بود گاهی نظر سوی گدا

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷

 

جز می کشیدن حاصلی کو گردش ایام را

ساقی بنازم دست تو در گردش آور جام را

دانی چرا زاهد نبرد از می کشیدن بهره‌ای

ز آغاز می‌پنداشت بد اینکار نیک انجام را

مغبچه‌ یی از میکده آید اگر در مدرسه

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۰

 

دانی چرا در سیر خود بر خویش میلرزد قلم

ترسد که ظلمی را کند در حق مظلومی رقم

یک کاروان ماند بشرپویان قفای یکدیگر

گیتی رباطی با دو در یکدر فنا یکدر عدم

در این ره پر ابتلاهان پا منه سر در هوا

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۴

 

چون یاد از آن زلف سیه و آنخط زنگاری کنم

سرخ اینرخ چونزعفران از اشک گلناری کنم

بر آنسرم کز جان و دل هستی بپردازم باو

دور است راه عشق و من فکر سبکباری کنم

چشمان مست آن پری من دیده‌ام از چشم خود

[...]

صغیر اصفهانی
 

شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲ - آشیان عنقا

 

زین همرهان همراز من تنها تویی تنها بیا

باشد که در کام صدف گوهر شوی یکتا بیا

یارب که از دریادلی خود گوهر یکتا شوی

ای اشک چشم آسمان در دامن دریا بیا

ما ره به کوی عافیت دانیم و منزلگاه انس

[...]

شهریار
 

شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۳ - غوغا می‌کنی

 

ای غنچه خندان چرا خون در دل ما می‌کنی

خاری به خود می‌بندی و ما را ز سر وا می‌کنی

از تیر کج‌تابی تو آخر کمان شد قامتم

کاخت نگون باد ای فلک با ما چه بد تا می‌کنی

ای شمع رقصان با نسیم آتش مزن پروانه را

[...]

شهریار
 

رهی معیری » غزلها - جلد اول » سوزد مرا سازد مرا

 

ساقی بده پیمانه‌ای زآن می که بی‌خویشم کند

بر حسن شورانگیز تو عاشق‌تر از پیشم کند

زان می که در شب‌های غم بارد فروغ صبحدم

غافل کند از بیش و کم فارغ ز تشویشم کند

نور سحرگاهی دهد فیضی که می‌خواهی دهد

[...]

رهی معیری
 

رهی معیری » غزلها - جلد اول » غرق تمنای توام

 

در پیش بی‌دردان چرا فریاد بی‌حاصل کنم

گر شکوه‌ای دارم ز دل با یار صاحبدل کنم

در پرده سوزم همچو گل در سینه جوشم همچو مل

من شمع رسوا نیستم تا گریه در محفل کنم

اول کنم اندیشه‌ای تا برگزینم پیشه‌ای

[...]

رهی معیری
 
 
۱
۵۵
۵۶
۵۷
۵۸
sunny dark_mode