گنجور

سنایی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱ - افگنده در شور و شغب جان و دل عشاق را

 

ای کودک زیبا سلب سیمین بر و بیجاده لب

سرمایهٔ ناز و طرب حوران ز رشکت در تعب

زلف و رخت چون روز و شب زان زلفکان بلعجب

افگنده در شور و شغب جان و دل عشاق را

زیبا نگار نازنین رخ چون گل و بر یاسمین

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲ - از من جدا شد ناگهان بر من جهان شد چون قفس

 

المستغاث ای ساربان چون کار من آمد به جان

تعجیل کم کن یک زمان در رفتن آن دلستان

نور دل و شمع بیان ماه کش و سرو روان

از من جدا شد ناگهان بر من جهان شد چون قفس

ای چون فلک با من به کین بی مهر و رحم و شرم و دین

[...]

سنایی
 

عبدالقادر گیلانی » غزلیات » شمارهٔ ۴۲ - ازدست عشق

 

از خان و مان آواره‌ام از دست عشق از دست عشق

سرگشته و بیچاره‌ام از دست عشق از دست عشق

ای کاشکی بودی عدم تا بازرستی از هدم

من سوزم از سر تا قدم از دست عشق از دست عشق

پرورده کردم خان و مان سرگشته‌ام گرد جهان

[...]

عبدالقادر گیلانی
 

عبدالقادر گیلانی » غزلیات » شمارهٔ ۵۱ - مرغ آتش‌خواره

 

زان بی‌وفای سنگدل جور و جفا می‌بایدم

از کس نمی‌خواهم وفا زان بی‌وفا می‌بایدم

من مرغ آتش‌خواره‌ام با دانه و دامم چه کار

آخر به جای دانه‌ها در گور جا می‌بایدم

دل‌های مردم باد خوش از شادی عیش و طرب

[...]

عبدالقادر گیلانی
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲ - خط نگار من

 

خط نگار ترک من چون طوق قمری بر قمر

یا چون قطار مور بر گرد قمر بسته کمر

وان زلفق پرچین و شکن خمیده چون پشت شمن

بر روی آن سرو چمن ژولیده مو افروز بر

خط بدیع آیین اووان زلف مشک آگین او

[...]

سوزنی سمرقندی
 

قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۹۱ - در غزل واشاره به مدح نوشروان نامی است

 

ای دل به جان و مال خر گر بوسه جانان خری

هر چون که بفروشد به تو بیعش بکن کارزان خری

مشک از دو زلف یار بر؛ تا عنبر از کودک بری

بوس از لب معشوق خر؛ تا گوهر از نادان خری

از عارض دلبر طلب؛ در گلستان عشق گل

[...]

قوامی رازی
 

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲

 

جرمی ندارم بیش از این کز جان وفادارم تو را

ور قصدِ آزارم کنی هرگز نیازارم تو را

زین جور بر جانم کنون، دست از جفا شستی به خون

جانا چه خواهد شد فزون، آخر ز آزارم تو را؟

رخ گر به خون شویم همی، آب از جگر جویم همی

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۲

 

از عشقت ای شیرین صنم گرچه به سر برمی‌زنم

نه یار دیگر می‌کنم نه رای دیگر می‌زنم

تو شاه خوبانی و من تا روز بر رخسار خود

هر شب به دارالضرب غم بر نام تو زر می‌زنم

تا شد دلم آویخته در حلقهٔ زلفین تو

[...]

انوری
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵

 

هر وقت دلدار مرا با من خطابی دیگر است

بی جرم با من هر دمش از نو عتابی دیگر است

گفتم به جان منت بنه جان بستدی بوسه بده

در زیر لب می‌گفت زه این از حسابی دیگر است

گفتم به من بگذار جان یا بوسه‌ای ده رایگان

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

فلکی شروانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳ - قصیده

 

چون نقطه نور سپهر آید ز حوت اندر حمل

پوشد چو جنت باغ را حالی و حلی و حلل

همچون ز نقض ار تنگ چین، گردد پر از سبزه زمین

همچون بهشت از حور عین، گردد پر از لاله جبل

بلبل برآرد غلغلی، چون بشکفد از گل گلی

[...]

فلکی شروانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۲

 

کشورستان راستین کاقبال سلطان خواندش

صاحبقرانی کاسمان خورشید احسان خواندش

آن صف شکن کاندر وغا از رمح سازد اژدها

آن خسرو آصف صفا کآصف سلیمان خواندش

خورشید همچون گوی زر از کنج مشرق هر سحر

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۷

 

دوش آن زمان کز آه من شد شمع شب سرسوخته

دیدم به بزم عاشقان شب عنبر تر سوخته

از دست صبح بوالعجب جانها گرفته راه لب

وز زلف عنبرسای شب دلها چو عنبر سوخته

بر روی سقف کاسه وش مه سفره ای بنهاده خوش

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۸

 

هر صبح بین از قرص خور بر چرخ زیور سوخته

ز آهوی ماده است ای عجب بزغاله نر سوخته

سلطان گردون تاخته تیر از کمان انداخته

صید از بریحه ساخته وز صید حنجر سوخته

یعنی که خور رفت از علو در جدی چون دف دو رو

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴

 

با دل بسی گفتم که یار از عهد و پیمان بگذرد

فرمان من کن جان مکن کان بت ز فرمان بگذرد

جولان زد اندر کوی او با حلقه گیسوی او

دیدم که مسکین سوی او از مه به جولان بگذرد

جان خور است از من بی بها حالی ز تن کردم جدا

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵

 

ناوک مینداز ای صنم از غمزه بر من بیش ازین

هر چند گیلی گردنی زو بین میفگن بیش ازین

قد در غمت نون کرده ام وز دیده جیحون کرده ام

مفگن که نه خون کرده ام خون در دل من بیش ازین

پوشم به دامان در نهان هر شب سرشگ از پاسبان

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۱

 

از غمزه صد تیر جفا بر جان ما انداختی

دل با تو روزی دم نزد کاخر چرا انداختی؟

بردی سر از خط رضا دادی به خصم آب وفا

چون خاک، پیمان مرا در زیر پا انداختی

در کوی تو کردم وطن دل بر وفا لب بر سخن

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۲

 

زین بیش دل دزدی مکن کز دل جهان پرداختی

جان بخش ما را کز دو لب صد کیسه جان پرداختی

از غمره جانها بسته ای وز غم جگرها خسته ای

با ما کنون پیوسته ای کز ما جهان پرداختی

گفتم نپردازی بدان کاری ز غم کارم به جان

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » ملمعات » شمارهٔ ۷

 

لاح الصباح المختفی والدیک نادی بالطرب

قم فاسقنی ثم اسقنی یا بدر ماء کاللهب

می ده مرا می ده مرا کاندر غمت می به مرا

لب بر لب امشب نه مرا کامد ز غم جانم به لب

یا من له قلبی فدا و صلا علی رغم العدی

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » ملمعات » شمارهٔ ۳۱

 

قم هات با عز الملح

صرفا سلافا فی القدح

کز باده می زاید فرح

در سینه غمگین من

من رقدة السکر انتبه

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره‏ » بخش ۱۶۸ - ۵۲ - النوبة الثالثة

 

کی خندد اندر وی من بخت من از میدان تو!

کی خیمه از صحراء جانم بر کند هجران تو!

میبدی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵۸
sunny dark_mode