گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۱۸

 

گر گشت آن سرو روان روزی سوی گلشن فتد

هم گل به غنچه در خزد، هم سرو در سوسن فتد

خاک رهش بر سر کنم، مقصودم آن کان خاک اگر

افتد ز سر باری همه در دیده روشن فتد

منت پذیرم، گر زند تیغ رقیبت گردنم

[...]

امیرخسرو دهلوی
 
 
sunny dark_mode