گنجور

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۵

 

ای برده آب روی من ازعشق تو درآتشم

چون خاک بربادم مده آبی بزن برآتشم

برآتش سودای تو از صبر اگر آبی زنم

باد تو افزون می کند صد شعله اندرآتشم

زآنم بگاز قهر خود چون شمع گردن می زنی

[...]

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۶

 

ای برده رویت آب مه ازمهر تو درآتشم

چون باد خاکت بوسم ارآبی زنی برآتشم

بهر سخن گفتن مرا در قید عشق آورده ای

چون عود بهر بوی خوش افگنده ای درآتشم

شورآب اشک بی نمک درکاسه سر جوش زد

[...]

سیف فرغانی
 
 
sunny dark_mode