×
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱
ای پرتوِ روحُالقُدُس تابان ز رخسارِ شما
نورِ مسیحا در خمِ زلفِ چو زُنّارِ شما
هم لفظتان انجیلخوان، هم لهجتان داوودسان
سِرِّ حَواریون نهان در بَحرِ گفتارِ شما
شَمّاس از آن رخ جفتِ غم، مَطران پریشان دم به دم
[...]
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸
من کیستم تا باشدم، سودای دیدار شما؟
اینم نه بس کاید به من، بویی ز گلزار شما
چشمم که هر دم میکند، غسلی به خوناب جگر
با این طهارت نیستم، زیبای دیدار شما
سیم سیاهقلب اگر، هرگز نپالودی مژه
[...]