گنجور

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۸۰۱

 

من همچو گردم در رهت زآن رو طلبکار توام

مهر تو دارم ذره سان وز جان هوادار توام

بشنو که با یوسف چه گفت آن پیرزن گریه کنان

گر بر درم قادر نیم باری خریدار توام

هر خشت کز خاکم زند دست اجل کردم بحل

[...]

کمال خجندی
 
 
sunny dark_mode