گنجور

عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۱۴۹

 

ای مایۀ طربم و آرام روز و شبم

من خنج تو طلبم تو رنج من طلبی

عنصری
 

خواجه عبدالله انصاری » طبقات الصوفیه - امالی پیر هرات » بخش ۵۰ - انشدنا الامام للحلاج لنفسه فی المراثیه

 

انعی الیک قلوبا طال ما هطلت

سحایب الوجد فیها ابحر الحکم

انعی الیک نفوسا طاح شاهدها

فیما وراء الغیب فی شاهد القدم

خواجه عبدالله انصاری
 

خواجه عبدالله انصاری » طبقات الصوفیه - امالی پیر هرات » بخش ۱۰۳ - و من طبقة الثالثه ابوالعباس بن عطا الادمی البغدادی

 

اذا صدمن اهوی صددت عن الصد

وان حال عن عهدی اقمت علی‌العهدی

فما الوجد الا ان یذوب عن الوجد

و یصبح فی جهد یزید علی الجهدی

خواجه عبدالله انصاری
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۴۵۷

 

ای زلف دلبر من پربند و پرشکنی

گاهی چو وعدهٔ او گاهی چو پشت منی

گه دام سرخ مُلی‌ گه بند تازه‌ گلی

گه دِرْعِ مُعْصَفَری‌ گه طوقِ نسترنی

گه خوشهٔ عِنَبی‌ گه عُقْدهٔ ذنبی

[...]

امیر معزی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳

 

تا کی ز خطه خوف آیی به صف رجا

برگیر پا و برو زین دار ملک فنا

عمرت به باغ امل یکروزه گشت چو گل

تو چون مه دو شبه طفل جهان صفا

طفلی ز بار رضا یکره دو تا شو و بس

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » ملمعات » شمارهٔ ۸

 

هات المدام فنار السکر قد سکنت

والروح من طرفک الغناج قد فتنت

بیاور ای دل من تنگ گشته چون دهنت

از آن میی که چو عیش من است و چون سخنت

ما ذا علیک ادام الله لیلتنا

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

محمد بن منور » اسرار التوحید » باب دوم - در وسط حالت شیخ » فصل سوم » ابیات » بخش ۱

 

هر آن دلی که ترا سیدی بدان نظرست

خطر گرفت اگرچهحقّیر و بی‌خطرست

اگرچه خُرد یکی شاخکی گیاه بُوَد

کی تو بدو نگری زاد سرو غاتفرست

هر آن دلی کی نهفتست زیر هفت زمین

[...]

محمد بن منور
 

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره‏ » بخش ۴۲ - ۱۲ - النوبة الثالثة

 

یا قرة العین سل عینی هل اکتحلت

بمنظر حسن مذ غبت عن عینی

میبدی
 

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره‏ » بخش ۱۴۶ - ۴۵ - النوبة الثانیة

 

لا تخلطن خبیثات بطیبة

و اخلع ثیابک منها و انج عریانا

کل امرئ سوف یجزی قرضه حسنا

او سیئا و مدینا مثل ما دانا

میبدی
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۰

 

ای زلف دلبر من دلبند و دلگسلی

گه در پناه مهی گه در جوار گلی

گر در پناه مهی چون چرخ بد چه کنی

ور در جوار گلی چون خار دل چه خلی

بر گل همی گذری بر مه همی سپری

[...]

ادیب صابر
 

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴

 

رفتم به راه صفت دیدم به کوی صفا

چشم و چراغ مرا جائی ئشگرف و چه جا

جائی که هست فزون از کل کون و مکان

جائی که هست برون از وهم ما و شما

صحن سراچهٔ او صحرای عشق شده

[...]

خاقانی
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۱

 

چون زلف تاب دهد آن ترک لشکریم

هندوی خویش کند هر دم به دلبریم

چون زلف کافر او آهنگ دین کندم

در حال بند کند در دام کافریم

مویی اگر همه خلق در من نگه نکنند

[...]

عطار
 

ظهیر فاریابی » قصاید » شمارهٔ ۴۹

 

اَهذِهِ رَوزَةُ مِن ذاتِ اَحجالِ

اَم غُرَّةُ طَلَعَت فی شَهرِ شَوَالِ

اِذا رَأیتُم هِلالَ العیدِفَاغتَبِقُوا

بَعدَالفُطُورِ وَ غَنُّوا بَعدَ تَهلالِ

عَهدی به وَهوَ کإلا کلیلِ مُتَّسِقا

[...]

ظهیر فاریابی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۳ - فصل

 

بای حکم زمان صرت متخذا

ریم الفلا بدلا من ریم اهلیکا

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۱۲ - داستان مرد لشکری با معشوقه و شاگرد

 

آب جمال، جمله به جوی تو می رود

خورشید در جنیبت روی تو می رود

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۱۸ - آمدن کنیزک روز سیم به حضرت شاه

 

یا اعدل الناس الا فی معاملتی

فیک الخصام و انت الخصم و الحکم

ظهیری سمرقندی
 

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب سیم » باب سیم در معاش خلق

 

لولا مفارقه الاحباب ما و جدت

لها المنایا الی ارواحنا سبلا

نجم‌الدین رازی
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۱۴

 

عشق تو خواند مرا کز من چه می‌گذری

نیکو نگر که منم آن را که می‌نگری

من نزل و منزل تو من برده‌ام دل تو

که جان ز من ببری والله که جان نبری

این شمع و خانه منم این دام و دانه منم

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۱۵

 

در لطف اگر بروی شاه همه چمنی

در قهر اگر بروی که را ز بن بکنی

دانی که بر گل تو بلبل چه ناله کند

املی الهوی اسقا یوم النوی بدنی

عقل از تو تازه بود جان از تو زنده بود

[...]

مولانا
 

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۸

 

دانی چه گفت مرا آن بلبل سحری

تو خود چه آدمیی کز عشق بی‌خبری

اشتر به شعر عرب در حالت است و طرب

گر ذوق نیست تو را کژطبع جانوری

من هرگز از تو نظر با خویشتن نکنم

[...]

سعدی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode