گنجور

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۰ - در شکایت و عزلت

 

به دل در خواص بقا می‌گریزم

به جان زین خراس فنا می‌گریزم

از آن چرخ چون باز بر دوخت چشمم

که باز از گزند بلا می‌گریزم

چو باز ارچه سر کوچکم دل بزرگم

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۵۲ - در شکر ایادی و انعام رئیس شمس الدین والی ارجیش

 

رفیقا شناسی که من ز اهل شروان

نه از بیم جان در شما می‌گریزم

خطائی نکردم به‌حمدالله آنجا

که اینجا ز بیم خطا می‌گریزم

چه خوش گفت سالار موران که با جم

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۵۳

 

نه سیل است طوفان نوح است ویحک

من از نوح طوفان سزا می‌گریزم

ز ارجیش ز انعام صدر ریاست

ز فرط حیا بر ملا می‌گریزم

چو سیمرغ از آشیان سلیمان

[...]

خاقانی
 
 
sunny dark_mode