انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۱ - در مدح امیر اجل فخرالدین ابوالمفاخر معروف به آبی
دو عیدست ما را ز روی دو معنی
هم از روی دین و هم از روی دنیی
همایون یکی عید تشریف سلطان
مبارک دگر عید قربان و اضحی
به صد عید چونین فلک باد ضامن
[...]
ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۴۱ - داستان پادشاه زن دوست
چه گویم که خوارم ز عشق تو گویی
هم از مادر عشق زاده ست خواری
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۲۷
حرام است خواب شب، ایرا تو ماهی
که در شب، چو بدری ز جانها برآیی
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۲۷
شبا، در تهیّج چو مارِ سیاهی
جهان را بخوردی، مگر اژدهایی
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۲۷
الا ماهِ گردون! که سیّاح چرخی
پی من باشد دمی گر بپایی؟!
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۹۱
دروغ است کی کرده ام توبه از می
من و توبه از می ، ز می توبه هی هی
نخواهم دگر خورد گفتم و لیکن
نگفتم که کردم به کُل توبه از می
به حکم الی اَصّلِه کُلُّ شیء
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۳۸
بر آواز چنگ و رباب و دف و نی
بنه بر کفم ساقیا ساغرِ می
بهارست و مجلس بهشت است و اکنون
اگر کاسه این جا نگیری کجا کی
نه من از در لایَجوز و یَجوزم
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۷
خوشا طرف بستان و فصل بهاران
رخ دوستان و می دوستگانی
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۷
گلی بود نورسته از باغ خوبی
ولی ایمن از تندباد خزانی
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۷
چو مه در به غلطاق گلریز چرخی
چو خورشید در قرطهٔ آسمانی
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۷
غنیمت شمر عیش را با جوانان
که چون شد دگر بازناید جوانی
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۴
نسیم عراقی ندانم چه بادی
زمین سپاهان ندانم چه خاکی
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۴
ندانم چه نقشی که مثل تو صورت
مصوّر نگردد ز آبی و خاکی
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۴
ریاض بهشتی بدین روحبخشی
چراغ سپهری بدین تابناکی
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۴
خرد را فریبی و دل را امیدی
روان را حیاتی و تن را هلاکی
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۴
نه در دل ممّکن که در قلب جانی
نه از گِل مرکب که از روح پاکی