گنجور

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۲

 

به دردم به دردم که اندیشه دارم

کز آن یاسمین بر تهی شد کنارم

به وقتی که دولت بپیوست با من

بپیوست هجرش به غم روزگارم

که داند که حالم چگونست بی تو

[...]

سنایی
 

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۹

 

بیا تا ببینی که من بر چه کارم

نیایی میا برگ این هم ندارم

به جانی که بی‌تو مرا می‌برآید

چه باید جهانی به هم برنیارم

دلی دارم آنجا نه بی پای مردم

[...]

انوری
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۵

 

اگر برشمارم غم بیشمارم

ندارند باور یکی از هزارم

نیاید در انگشت این غم شمردن

مگر اشک می‌ریزم و می‌شمارم

گر انگشت نتواند این غم به سر برد

[...]

عطار
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » اضافات » مسدس

 

چو شمع از هوای بتان بی قرارم

همیشه سحرخیز و شب زنده دارم

سراسیمه حال و سیه روزگارم

بسوز دل و دیده اشکبارم

فضولی
 
 
sunny dark_mode