گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۱۳

 

مرا ناله از پرده دل برآید

به نازی که لیلی ز محمل برآید

درین باغ چون سرو آزادگان را

به جای ثمر عقده دل برآید

اگر مزرع هستی این رنگ دارد

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۱۴

 

به همچون منی آسمان چون برآید

خم می چسان بافلاطون برآید

چنان هویی از دل به صحرا برآرم

که لیلی نداند ز حی چون برآید

مرا دانه گویی چنین نذر کرده است

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۱۵

 

چرا از خم می فلاطون برآید

ز دریای رحمت کسی چون برآید

غزالان کنند آن زمان ته دو زانو

که دیوانه ما به هامون برآید

برآید شکر خند ازان لعل میگون

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۸۸

 

نریزد اگر آب لطف از جمالش

بسوزد دو عالم ز برق جلالش

مه نو به ناخن زمین می خراشد

ز شرم دوابروی همچون هلالش

کشیده است سر در گریبان سوزن

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۸۹

 

سری را که بالین شود آستانش

بود بخت بیدار خواب گرانش

فتاده است کارم به خونریز طفلی

که گلگون شود اسب نی زیر رانش

رسانده است ناسازگاری به جایی

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۹۰

 

سخن تانگردد چو موی میانش

محال است آید برون ازدهانش

به مژگان دگر بازگشتن ندارد

نگاهی که افتد به سرو روانش

ز بس لطف، چون رشته از عقد گوهر

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۹۱

 

که یابد رهایی ز دام نگاهش ؟

که یک حلقه اوست چشم سیاهش

دل تنگ با جلوه اش چون برآید؟

گه گردون غباری است از جلوه گاهش

کمر بسته چون بندگان بهر خدمت

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۹۲

 

اگر چشم کافر فتد برلقایش

نیاید به لب غیر نام خدایش

شود گریه شمع یاقوت احمر

به بزمی که افروزد از می لقایش

زمین گیر سازد تماشاییان را

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۵۶

 

به وحشت ز دنیا سلامت گزیدم

به دامن کشیدن گل از خار چیدم

حجاب دل و دیده روشنم شد

چو نرگس به جز پشت پا هر چه دیدم

ز آزادگی جمله تن دست گشتم

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۵۷

 

ترم چون حباب از هوایی که دارم

که می ریزد از هم بنایی که دارم

امیدم به دست و پایی است، ورنه

چه کار آید از دست و پایی که دارم

به خورشید خواهد چو صبحم رساندن

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۵۸

 

ازان زلف یک مو جدایی ندارم

ازین دام فکر رهایی ندارم

من آن معنی دور گردم جهان را

که با هیچ لفظ آشنایی ندارم

درین باغ آن فارغ البال مرغم

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۶۴

 

بده می که بر قلب گردون زنیم!

ازین شیشه چون رنگ بیرون زنیم

سرانجام چون خشت بالین بود

به خم تکیه همچون فلاطون زنیم

برآییم از کوچه بند رسوم

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶۴۸

 

کشد گر به صورت ز دل صد زبانه

به معنی بود نور آتش یگانه

مکن روی در قبله بی صدق نیت

که رسوا کند تیر کج را نشانه

برون آی از جسم خاکی به همت

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۸۱

 

نمی آید از من دگر بردباری

دو دست من و دامن بی قراری

من و طفل شوخی که صد خانه زین

ز مردان تهی ساخت در نی سواری

معلم کباب است از شوخی او

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۸۲

 

ورق تا نگردانده باد خزانی

غنیمت شمر نوبهار جوانی

دو روزی است همراهی جسم با جان

رفیقی طلب کن که بر جا نمانی

بساط فلک قطع کردن نیاید

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۸۳

 

منزه ز لاف است حیران معنی

به مقدار دعوی است نقصان معنی

سخن کف بود بحر پرشور جان را

خموشی است مهر نمکدان معنی

سراپایت از فکر تا درنگیرد

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۳۹

 

سرکشم ز ابر بهاری گذشته است

شراب من از خوشگواری گذشته است

چرا ابرویت چون هلالی نباشد؟

که عمرش به بیمارداری گذشته است

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۴۵

 

خسیس از هنرپیشگان عیب بیند

مگس بیشتر بر جراحت نشیند

صائب تبریزی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode