گنجور

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۳۰

 

چو سرچشمه ی چشم من دیده است

لب غنچه بر چشمه خندیده است

بدان وجهم از دیده خون می رود

که از روی خوب تو ببریده است

چرا کینه ورزی کنون با کسی

[...]

خواجوی کرمانی
 

سلمان ساوجی » فراق نامه » بخش ۱۲ - بوسه بر باد (۲)

 

بدان چشم کوشاه را دیده است

به آن لب که پایش ببوسیده است

سلمان ساوجی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۰

 

ندانم چه سان یال او دیده است

که بر خویشتن زلف پیچیده است؟!

واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۲

 

زگل زنبقش بیش خندیده است

بلی زعفران خورده روییده است

واعظ قزوینی
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » مثنویات » بخش سوم » بخش ۶۲ - تذکر

 

چومأیوس گردیده رنجیده است

چرا بدنگوید که بد دیده است

بلند اقبال
 

میرزا آقاخان کرمانی » نامهٔ باستان » بخش ۵۳ - سلاله سلوکیان

 

ازیشان به جز نام نشنیده است

نه در نامه ی خسروان دیده است

میرزا آقاخان کرمانی
 
 
sunny dark_mode