گنجور

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب » پاره ۲۹

 

اگر باشگونه بود پیرهن

بود حاجت برکشیدن زتن

رودکی
 

فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۲ - ستایش خرد

 

چو دیدار یابی به شاخ سخن

بدانی که دانش نیاید به بن

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۸ - گفتار اندر فراهم آوردن کتاب

 

توانم مگر پایه‌ای ساختن

بر شاخ آن سرو سایه فکن

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۸ - گفتار اندر فراهم آوردن کتاب

 

چو بشنید از ایشان سپهبد سخن

یکی نامور نامه افکند بن

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۱۲ - ستایش سلطان محمود

 

بدانستم آمد زمان سخن

کنون نو شود روزگار کهن

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » جمشید » بخش ۲

 

که راز تو با کس نگویم ز بن

ز تو بشنوم هر چه گویی سخن

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » جمشید » بخش ۲

 

بدو گفت گر بگذری زین سخن

بتابی ز سوگند و پیمان من

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » جمشید » بخش ۳

 

چو ابلیس پیوسته دید آن سخن

یکی بند بد را نو افگند بن

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » جمشید » بخش ۳

 

جوانی برآراست از خویشتن

سخنگوی و بینا دل و رایزن

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۳

 

شه پر منش را خوش آمد سخن

که آن سرو سیمین برافگند بن

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۶

 

چه گویم کیم بر سر انجمن

یکی دانشی داستانم بزن

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۱۰

 

گشادند بر آفریدون سخن

که نو باش تا هست گیتی کهن

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۱۰

 

همی خون دام و دد و مرد و زن

بریزد کند در یکی آبدن

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۱۲

 

به آهن سراسر بپوشید تن

بدان تا نداند کسش ز انجمن

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۲

 

چو بشنید جندل ز خسرو سخن

یکی رای پاکیزه افگند بن

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۲

 

خردمند و روشن‌دل و پاک‌تن

بیامد بر سرو شاه یمن

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۲

 

به جندل چنین گفت شاه یمن

که بی‌آفرینت مبادا دهن

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۲

 

چو بشنید از آن نامداران سخن

نه سر دید آن را به گیتی نه بن

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۳

 

چنین گفت کاین شهریار یمن

سر انجمن سرو سایه فکن

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۴

 

شدند این سه پرمایه اندر یمن

برون آمدند از یمن مرد و زن

فردوسی
 
 
۱
۲
۳
۱۳۰
sunny dark_mode