گنجور

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۶

 

به خاک درت ریخت اشک امشبم

برآمد به اوج شرف کوکبم

به پابوس تو تا گشادم دهان

فراهم نیاید ز شادی لبم

مجو بیش نبض مرا ای طبیب

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۲

 

منم عاشق و بیدل و مبتلا

ز عشق تو افتاده در صد بلا

کشیده ست خوان بلا عشق تو

زند عالمی را به آن خوان صلا

ز ورد تلاوت مرا بازداشت

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » قصاید » شمارهٔ ۲۷

 

بنامیزد این منزل روح پرور

بهشتیست رو کرده در حوض کوثر

نه کوثر پر از نجم سیاره چرخی

ز گردنده مرغابیان شناور

ز غوطه زدن در غروب و طلوعی

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » قطعات » شمارهٔ ۴۷

 

به دهدار گفتم که بردار بخش

ازان صره کز وی سر افراشتم

ز انصاف دم زد کزان بخش من

همان بس که در راه برداشتم

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۲

 

زهی از دو رخ شاه دنیا و دین

به مهر کتف خاتم المرسلین

ز خاتم سیمان ازان ملک یافت

که نام تواش بود نقش نگین

یسار است دنیا یمین آخرت

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۵۴

 

دلم نقطه درد افتاده است

درین نقطه کی فرد افتاده است

سرشکم به رخ نقطه سرخی است

که بر صفحه زرد افتاده است

جگر بی تو گرم است و دل نیز گرم

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۴

 

ندارم دریغ از غمت هیچ چیز

که مهمان ناخوانده باشد عزیز

اگر بستیت کلک شاپور نقش

شدی خسروت بنده، شیرین کنیز

پی قیمت چون تو سیمینبری

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۸

 

شب از گریه چندان گهر سفته ام

که تا روز غرق گهر خفته ام

ولی چون تو را درنیاید به گوش

چه سود این گهرها که من سفته ام

به جمعیت وصل ره چون برم

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۰

 

کیم من که وصلت تمنا کنم

بدین دیده رویت تماشا کنم

همین بس که از خود گرفته کنار

میان سگان درت جا کنم

عمامه مرا درد سر می دهد

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۵

 

خدایا به آن سرو نازم رسان

به آن دلبر دلنوازم رسان

سرم را بود منزل آن آستان

به سرمنزل خویش بازم رسان

پریشانم از هجر همراز خویش

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۸

 

دلا بین ز توبه به کارم گره

قل استغفرالله مما کره

چو مطرب خراشد رگ چنگ را

ز کارم گشاید به ناخن گره

چو شب ماه را تیر آهم بخست

[...]

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ دوم (در ذکر حکمت حکما) » بخش ۱

 

دلا گوش کن از من این نکته خوش

که مانده ست در گوشم از نکته دانان

که هرکس کشد تیغ نامهربانی

شود کشته تیغ نامهربانان

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ دوم (در ذکر حکمت حکما) » بخش ۱۸

 

به درویش گفت آن توانگر چرا

به پیشم پس از دیرها آمدی؟

بگفتا چرا نامدی پیش من

بسی خوشتر است از چرا آمدی

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ سوم (در ذکر پادشاهان) » بخش ۱

 

پیمبر که در عهد نوشیروان

به رخ گشت چشم و چراغ جهان

همی گفت از ظلم ازان ساده ام

که در عهد نوشیروان زاده ام

چه خوش گفت آن ناصح نیکخواه

[...]

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ ششم (در مطایبه) » بخش ۶

 

هرآن کس که دزدیده بر سر مرد

شود مطلع شایدش خواند دزد

بر آن کار اگر مزد دارد طمع

همین به که نامش نهی زن به مزد

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ ششم (در مطایبه) » بخش ۴۷

 

سخنور مگو گو که اشعار او

ز بحر کدر یا صفا آمده ست

زند صاحب ذوق را بر مشام

نسیمی که آن از کجا آمده ست

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ هفتم (در شعر و بیان شاعران) » بخش ۸ - فردوسی

 

اگر شاه را شاه بودی پدر

به سر بر نهادی مرا تاج زر

نیارست نام بزرگان شنود

چو اندر تبارش بزرگی نبود

درختی که تلخ است آن را سرشت

[...]

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ هفتم (در شعر و بیان شاعران) » بخش ۱۳ - ادیب صابر ترمذی

 

دوات ای پسر آلت دولت است

بدو دولت تند را رام کن

چو خواهی که دولت کنی از دوات

الف را ز پیوند تا لام کن

جامی
 
 
۱
۴
۵
۶
sunny dark_mode