گنجور

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۲۱ - شتافتن اسکندر به جنگ دارا

 

بیا ساقی آن راوق روح‌بخش

به کام دلم درفشان چون درخش

من او را خورم دل‌فروزی بود

مرا او خورد خاک روزی بود

چه نیکو متاعیست کار آگهی

[...]

نظامی
 

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۲۲ - رای زدن دارا با بزرگان ایران

 

بیا ساقی آن آتش توبه سوز

به آتش‌گه مغز من بر‌فروز

به مجلس فروزی دلم خوش بود

که چون شمع بر فرقم آتش بود

خردمند را خوبی از داد اوست

[...]

نظامی
 

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۲۳ - نامه دارا به اسکندر

 

بنام بزرگ ایزد داد بخش

که ما را ز هر دانش او داد بخش

خداوند روزی ده دستگیر

پناهنده را از درش ناگزیر

فروزندهٔ کوکب تابناک

[...]

نظامی
 

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۲۴ - پاسخ نامه دارا از جانب اسکندر

 

سر‌ِ نامه نام جهاندار پاک

بر‌ارندهٔ رستنی‌ها ز خاک

بلندی‌ده‌ِ آسمان بلند

گشایندهٔ دیدهٔ هوشمند

جهان‌آفرین وز جهان بی‌نیاز

[...]

نظامی
 

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۲۵ - جنگ دارا با اسکندر

 

بیا ساقی از باده بردار بند

بپیمای پیمودن باد چند

خرابم کن از باده جام خاص

مگر زین خرابات یابم خلاص

خرامیدن لاجوردی سپهر

[...]

نظامی
 

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۲۶ - کشتن سرهنگان دارا را

 

بیا ساقی از من مرا دور کن

جهان از می‌لعل پر نور کن

میی کو مرا ره به منزل برد

همه دل برند او غم دل برد

جهان گرچه آرامگاهی خوشست

[...]

نظامی
 

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۲۷ - نشستن اسکندر بر جای دارا

 

بیا ساقی آن خون رنگین رز

درافکن به مغزم چو آتش بخز

میی کز خودم پای لغزی دهد

چو صبحم دماغ دو مغزی دهد

کجا بودی ای دولت نیک عهد

[...]

نظامی
 

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۲۸ - ویران کردن اسکندر آتشکده‌های ایران زمین را

 

بیا ساقی از شادی نوش و ناز

یکی شربت‌آمیز عاشق نواز

به تشنه ده آن شربت دل‌فریب

که تشنه ز شربت ندارد شکیب

سپندی بیار ای جهان‌دیده پیر

[...]

نظامی
 

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۲۹ - خواستاری اسکندر روشنک را

 

بیا ساقی آن آب جوی بهشت

درافکن بدان جام آتش سرشت

از آن آب و آتش مپیچان سرم

به من ده کز آن آب و آتش ترم

چه فرخ کسی کو بهنگام دی

[...]

نظامی
 

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۳۰ - به پادشاهی نشستن اسکندر در اصطخر

 

بیا ساقی آن شب‌چراغ مغان

بیاور، ز من برمیاور فغان

چراغی کزو چشمها روشنست

چراغ دلم را ازو روغنست

بگو ای سخن کیمیای تو چیست‌؟

[...]

نظامی
 

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۳۱ - فرستادن اسکندر روشنک را به روم

 

بیا ساقی آن صرف بیجاده رنگ

به من ده که پایم درآمد به سنگ

مگر چاره سازم در این سنگریز

چو بیجاده از سنگ یابم گریز

فلک ناقه را زان سبک‌رو کند

[...]

نظامی
 

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۳۲ - رفتن اسکندر به جانب مغرب و زیارت کعبه

 

بیا ساقی آن می‌که محنت برست

به چون من کسی ده که محنت خورست

مگر بوی راحت به جانم دهد

ز محنت زمانی امانم دهد

مبارک بود فال فرخ زدن

[...]

نظامی
 

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۳۳ - داستان نوشابه پادشاه بردع

 

بیا ساقی آن می‌که جان پرور است

چو آب روان تشنه را درخور است

دراین غم که از تشنگی سوختم

به من ده که می‌خوردن آموختم

خوشا ملک بردع که اقصای وی

[...]

نظامی
 

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۳۴ - بزم اسکندر با نوشابه

 

بیا ساقی از باده جامی بیار

ز بیجاده گون گل پیامی بیار

رخم را بدان باده چون باده کن

ز بیجاده رنگم چو بیجاده کن

به جشن فریدون و نوروز جم

[...]

نظامی
 

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۳۵ - رفتن اسکندر به کوه البرز

 

بیا ساقی آن شیر شنگرف گون

که عکسش درآرد به سیماب خون

به من ده که سیماب خون گشته‌ام

به سیماب خون ناخنی رشته‌ام

برآنم من ای همت صبح خیز

[...]

نظامی
 

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۳۶ - گشودن اسکندر دز دربند را به دعای زاهد

 

بیا ساقی آن می‌که ناز آورد

جوانی دهد عمر باز آورد

به من ده که این هر دو گم کرده‌ام

قناعت به خوناب خم کرده‌ام

کسی کاو در نیک‌نامی زند

[...]

نظامی
 

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۳۷ - رفتن اسکندر به دز سریر

 

بیا ساقی از می دلم تازه کن

در این ره صبوری به اندازه کن

چراغ دلم یافت بی‌روغنی

به مِی‌ ده چراغ مرا روشنی

چو روز سپید از شب زاغ رنگ

[...]

نظامی
 

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۳۸ - رفتن اسکندر به غار کیخسرو

 

بیا ساقی آن جام کیخسروی

که نورش دهد دیدگان را نوی

لبالب کن از باده خوشگوار

بنه پیش کیخسرو روزگار

شها شهریارا جهان داورا

[...]

نظامی
 

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۳۹ - رفتن اسکندر به ری و خراسان

 

بیا ساقی آن جام زرین بیار

که ماند از فریدون و جم یادگار

می‌ناب ده عاشق ناب را

به مستی توان کردن این خواب را

دلا چند از این بازی انگیختن

[...]

نظامی
 

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۴۰ - رفتن اسکندر به هندوستان

 

بیا ساقی آن زر بگداخته

که گوگرد سرخست ازو ساخته

به من ده که تا زو دوائی کنم

مس خویش را کیمیائی کنم

فرس خوشترک ران که صحرا خوشست

[...]

نظامی
 
 
۱
۲
۳
۴
۶
sunny dark_mode