گنجور

قدسی مشهدی » مثنوی‌ها » شمارهٔ ۲۶ - در توصیف شکارگاه شاه جهان در پالم

 

زهی صیدگاه شهنشاه دین

که صیاد دوران ندیدش قرین

چنین صیدگاهی برای شکار

ندیده‌ست صیدافکن روزگار

شکاری که در عرصه عالم است

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » مثنوی‌ها » شمارهٔ ۲۷ - در توصیف جلد کتابی سلطنتی

 

صدف‌وار این جلد گوهرنگار

لبالب بود از در شاه‌وار

به حسن و صفا می‌برد دل ز چنگ

کجا نقش ارژنگ و این آب و رنگ

چنین صنعتی کس نبرده به کار

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » ساقی‌نامه » بخش ۱

 

به نام خدایی که روز نخست

به پیمانه‌ام کرد پیمان درست

زد از داغ سودا گلی بر سرم

می عشق خود ریخت در ساغرم

ز پیمانه زد طبل بر بام دل

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » ساقی‌نامه » بخش ۲

 

سخن بهر جسم زبان است جان

سخن بس گرامی‌ترست از زبان

سخن چیست، پیرایه نفع و ضر

که هم خیر محض است و هم محض شر

که بخشد به جز صانع جان و تن؟

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » ساقی‌نامه » بخش ۳

 

کسی را که در طبع انصاف نیست

بود گر مه، آیینه‌اش صاف نیست

تو دانی و صاحب سخن‌پروری

به جان سخن، کز سخن نگذری

به عالم ز صد بهره‌مند از سخن

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » ساقی‌نامه » بخش ۴

 

بود لفظ چون شیر و معنی شکر

ز اندازه گر پای ننهد به در

نبندد چنان روزن لفظ، کس

که معنی در آن برنیارد نفس

مکن لفظ را آنچنان پرده‌دار

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » ساقی‌نامه » بخش ۵

 

چو راه ثنایش کند سر، رقم

چه حیرت که سر کرده روید قلم؟

فنا برقی از خنجر صولتش

بقا مدّی از دفتر دولتش

عنان قلم را که دارد نگاه؟

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » ساقی‌نامه » بخش ۶

 

تنومندی و دست زورش حلال

که موری نشد در رهش پایمال

چو افشرد بر سنگ پای درنگ

چو خون از رگ لعل جوشید رنگ

به یادش کجا میوه‌ای رخ نمود؟

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » ساقی‌نامه » بخش ۷

 

به صحرا مگر سایه‌اش پا فشرد؟

که در خاک، خون در دل لاله مرد

به دریا اگر عکس در آب راند

به بطن صدف دُرّ غلتان نماند

شکسته‌ست از سایه‌اش آسمان

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » ساقی‌نامه » بخش ۸

 

ز مردان بود شکر پیکان به جا

که دل می‌دهد، دل ز جا رفته را

یکی گرز را گر فشردی به مشت

نماندی ز اعضاش چیزی درست

یکی در قلم کردن خشک و تر

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » ساقی‌نامه » بخش ۹

 

اگر زان رگ ابر، برقی جهد

بقا را، هلاکی تخلص دهد

به گیتی جز این تیغ گوهرنگار

که دیده رگ ابر یاقوت‌بار؟

که از پا درآمد ز مردان جنگ؟

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » ساقی‌نامه » بخش ۱۰

 

ز چشم ضعیفان گو افتاده‌تر

در او گنج قارون عیان در نظر

قضا کرد چون خندقش را شکاف

برآورد سامان صد کوه قاف

به فرض ار به قعرش فتد آفتاب

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » ساقی‌نامه » بخش ۱۱

 

چو برزد به پرداز گل آستین

شنید از لب غنچه صد آفرین

چو نقش لبی کلکش آغاز کرد

به تحسین دستش دهان باز کرد

چو کلکش نگارد زبان خموش

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » ساقی‌نامه » بخش ۱۲

 

بر آتش بود عود در گلخنش

مشام آرزومند پیرامنش

خضر کرده آبش ز سرچشمه صاف

هوایش به عمر ابد در مصاف

چو آیینه سنگش مصفا بود

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » ساقی‌نامه » بخش ۱۳

 

شراری که شمعش ازان یافت تاب

بود سنگ چخماق آن آفتاب

طلبکار حاجات، دلبسته‌اش

بهار مناجات، گلدسته‌اش

ز بالایش اندیشه کوته‌کمند

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » ساقی‌نامه » بخش ۱۴

 

مرا بود از دوستان دوستی

که بودیم چون مغز در پوستی

مدقّق چنان در خفیّ و جلی

که از دقتش دق کند بوعلی

رصدبند قانون ناز و نیاز

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » ساقی‌نامه » بخش ۱۵

 

ز حرمان کشکاب جو دم زنیم

دل از هجر گندم، چو گندم دو نیم

***

طریق ادب را نکو پاس دار

که نخل ادب، دولت آرد به بار

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » ساقی‌نامه » بخش ۱۶

 

چو همت ز هر قید آزاده باش

بشو دفتر خواهش و ساده باش

چه بهتر ز عمر طمع کوتهی

چراغ امل به ز روغن تهی

نخودوار در دیگ هرکس مجوش

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » ساقی‌نامه » بخش ۱۷

 

به منت برآید اگر آفتاب

همه عمر را شب شمار و بخواب

دل از درد خواهش تنک می‌شود

گرانبار منت سبک می‌شود

ازان پست و پامال شد این‌چنین

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » ساقی‌نامه » بخش ۱۸

 

قلم را که دشمن بود دوستش

بجز رگ نیفتاده در پوستش

سلیمانی آورد رگ از ازل

به زنّار بستن ازان شد مثل

مپیوند با هیچ‌کس زینهار

[...]

قدسی مشهدی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode