گنجور

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۸۳ - داستان سه فرزانه

 

به سیم آیدت نان و دارو پدید

به سیم این دوگیتی توانی خرید

سرایندهٔ فرامرزنامه
 

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۸۳ - داستان سه فرزانه

 

که تا شهریاری سوی تو رسید

جهان چند از این شهریاران بدید

سرایندهٔ فرامرزنامه
 

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۸۳ - داستان سه فرزانه

 

که نتوانم او را به دو دیده دید

سرش بی گمانی بباید برید

سرایندهٔ فرامرزنامه
 

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۸۳ - داستان سه فرزانه

 

سرانجام کارت به جایی رسید

کت اندر مقامی بباید خزید

سرایندهٔ فرامرزنامه
 

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۸۸ - گرفتار شدن فرامرز به دست غلامان بهمن

 

فرامرز یل گرز را برکشید

جز از کوشش،آن روز چاره ندید

سرایندهٔ فرامرزنامه
 

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۸۸ - گرفتار شدن فرامرز به دست غلامان بهمن

 

به هر حمله ای لشکری بردرید

به هر سطوه ای شد صفی ناپدید

سرایندهٔ فرامرزنامه
 

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۹۰ - سخن در بی وفایی روزگار

 

که او چون من و چون تو بسیار دید

نخواهد همی با کسی آرمید

سرایندهٔ فرامرزنامه
 

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۹۲ - مناجات شهریار مرحوم خدابخش

 

تواز قدرت خویش گشتی پدید

تو دادی در بسته ها را کلید

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
 
۱
۹
۱۰
۱۱
sunny dark_mode