گنجور

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۱ - بازگشتن ورقه به حی بنی شیبه

 

برآمدش هوش و فرورفت دم

تو گفتی دلش خون شد اندرشکم

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۳ - زاری کردن ورقه

 

غلامان و در بستگان و حشم

ستوران پر بار و طبل و علم

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۳ - زاری کردن ورقه

 

از آن بی کران مال و گنج درم

دل هر دو پرگشت از درد و غم

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۳ - زاری کردن ورقه

 

چه سود آن پشیمانی و درد و غم

که اندر ازل رفته بود آن قلم

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۵ - رفتن ورقه به شام

 

شده غرقه در خون ز سر تا قدم

بپیچید مر شاه را دل ز غم

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۶ - دیدن ورقه و گلشاه یکدیگر را

 

چنین گفت گلشاه کی ابن عم

همی خون شد اندر برم دل زغم

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۶ - دیدن ورقه و گلشاه یکدیگر را

 

برآمدش آه و فرورفت دم

بیفتاد بر خاک تاری ز غم

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۶ - دیدن ورقه و گلشاه یکدیگر را

 

که بر ما دو بیچاره کردش ستم

بدین سان جدا کرد ما را ز هم

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۶ - دیدن ورقه و گلشاه یکدیگر را

 

شه شام گلشاه را گفت: غم

مدار ایچ و بنشین ابا ابن عم

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۶ - دیدن ورقه و گلشاه یکدیگر را

 

چو او رفت گلشاه و ورقه بهم

نشستند وز دل زدودند غم

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۶ - دیدن ورقه و گلشاه یکدیگر را

 

گهی گفت گلشاه وزدیده نم

روان کرد چون سیل زیر قدم

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۶ - دیدن ورقه و گلشاه یکدیگر را

 

مکن گفت چونین ایا ابن عم

برین بنت عمت میفزای غم

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۷ - بازگشتن ورقه از شام

 

بگو تا بباشد برت ابن عم

که هرگز جدا تان ندارم ز هم

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۷ - بازگشتن ورقه از شام

 

که امروز باشد ابا تو بهم

نشینید شاد و گسارید غم

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۷ - بازگشتن ورقه از شام

 

نشستند یک روز و یک شب بهم

نخفتند یک ساعت از درد و غم

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۷ - بازگشتن ورقه از شام

 

نشستنگه خود شما را دهم

که پاکست وز راستی گوهرم

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۷ - بازگشتن ورقه از شام

 

به گلشه نگه کرد و گفتش ز غم

تو بدرود باش ای مرا بنت عم

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۷ - بازگشتن ورقه از شام

 

ترا نیست علت نه درد و نه غم

همی خود کنی بر تن خود ستم

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۹ - چو گفت این، بگفتش که ای رادمرد

 

به روزی چنان بیست ره بیش و کم

گسستیش هوش و بریدیش دم

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۴۵ - شکوهٔ شاعر

 

ز مرد و زن و پیر و برنا به هم

ز شهری و ترک و ز بیش و ز کم

عیوقی
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode