گنجور

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۲۴ - رفتن شاه شام به دیدن گلشاه

 

چه مانده ز کوشش کی ورقه نکرد

به آخر قضا زو برآورد گرد

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۲۷ - بگفت این و بر دوست بگریست زار

 

خبر یافتم من که ورقه بمرد

تن پاک در خاک تاری سپرد

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۱ - بازگشتن ورقه به حی بنی شیبه

 

دگر باره بر زد یکی باد سرد

ز تیمار وز انده و داغ و درد

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۱ - بازگشتن ورقه به حی بنی شیبه

 

زدند آب بر روی دل خسته مرد

بجنبید و برزد یکی باد سرد

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۱ - بازگشتن ورقه به حی بنی شیبه

 

که ماندم ز دل دارو ز آرام فرد

دلم جای عشق و تنم جای درد

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۳ - زاری کردن ورقه

 

فروماند یکباره از خواب و خورد

تنش گشت زار و رخش گشت زرد

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۴ - آگاهی ورقه از مکرعم

 

به گیتی چنین کار هرگز که کرد

که کردی تو ای ناخردمند مرد

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۵ - رفتن ورقه به شام

 

ز خشم عم و بهر ننگ و نبرد

نشست از بر بارهٔ ره نورد

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۵ - رفتن ورقه به شام

 

بگفت این و از بهر ننگ و نبرد

بر آن هر چهل مرد بر حمله کرد

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۵ - رفتن ورقه به شام

 

جدا گشت ازو هوش و دور از خرد

چو شخصی کزو جان ز تن برپرد

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۶ - دیدن ورقه و گلشاه یکدیگر را

 

به کدبانوش برد با بیم و درد

ستد شیر گلشاه، لختی بخورد

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۶ - دیدن ورقه و گلشاه یکدیگر را

 

دل هر دو مسکین رمیده ز درد

براندند خون آبه بر روی زرد

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۶ - دیدن ورقه و گلشاه یکدیگر را

 

چکان هر دورا خون ابر روی زرد

نهفته رخ هر دو در خاک و گرد

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۶ - دیدن ورقه و گلشاه یکدیگر را

 

به بیگانه ای باید او را سپرد

ایا جان من این نه کاریست خرد!

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۷ - بازگشتن ورقه از شام

 

برآمد ز گلشه یکی باد سرد

که از ورقه بختش جدا خواست کرد

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۷ - بازگشتن ورقه از شام

 

تو بدرود باش ای گران مایه مرد

که بد بودنی و قضا کار کرد

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۷ - بازگشتن ورقه از شام

 

شه شام با وی بسی جهد کرد

که ایدر بباش ای دل آزرده مرد

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۷ - بازگشتن ورقه از شام

 

ز گفتار و کردار داننده مرد

برآمد ز ورقه یکی باد سرد

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۷ - بازگشتن ورقه از شام

 

بگفت: این و برزد یکی باد سرد

به نوحه یکی شعر آغاز کرد

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۹ - چو گفت این، بگفتش که ای رادمرد

 

چو گفت این، بگفتش که ای رادمرد

نگر تا توانی مرا چاره کرد؟

عیوقی
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode