گنجور

فردوسی » شاهنامه » جمشید » بخش ۱

 

ز خارا گهر جست یک روزگار

همی کرد از او روشنی خواستار

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » جمشید » بخش ۱

 

همان رازها کرد نیز آشکار

جهان را نیامد چون او خواستار

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » جمشید » بخش ۱

 

چنین سال سیصد همی رفت کار

ندیدند مرگ اندر آن روزگار

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » جمشید » بخش ۱

 

منی چون بپیوست با کردگار

شکست اندر آورد و برگشت کار

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » جمشید » بخش ۲

 

یکی مرد بود اندر آن روزگار

ز دشت سواران نیزه گذار

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » جمشید » بخش ۲

 

کجا بیور از پهلوانی شمار

بود بر زبان دری ده هزار

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۱

 

چو ضحاک شد بر جهان شهریار

بر او سالیان انجمن شد هزار

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۳

 

کمر بستن و رفتن شاهوار

به چنگ اندرون گرزهٔ گاوسار

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۳

 

نهانی سخن کردشان آشکار

ز نیک و بد و گردش روزگار

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۳

 

سه روز اندر این کار شد روزگار

سخن کس نیارست کرد آشکار

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۳

 

زند بر سرت گرزهٔ گاوسار

بگیردت زار و ببنددت خوار

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۴

 

پر از داغ دل خستهٔ روزگار

همی رفت پویان بدان مرغزار

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۴

 

به پیش نگهبان آن مرغزار

خروشید و بارید خون بر کنار

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۴

 

بدو گفت کاین کودک شیرخوار

ز من روزگاری بزنهار دار

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۵

 

دوان مادر آمد سوی مرغزار

چنین گفت با مرد زنهاردار

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۵

 

خبر شد به ضحاک بدروزگار

از آن گاو برمایه و مرغزار

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۶

 

یکی گاو دیدم چو خرم بهار

سراپای نیرنگ و رنگ و نگار

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۶

 

سرانجام زان گاو و آن مرغزار

یکایک خبر شد سوی شهریار

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۷

 

ندارم همی دشمن خرد خوار

بترسم همی از بد روزگار

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۷

 

که من رفتنی‌ام سوی کارزار

ترا جز نیایش مباد ایچ کار

فردوسی
 
 
۱
۲
۳
۴
۱۲۸
sunny dark_mode